مـصـطـفـا مـلـكـيـان discussion
سخنراني
>
تنهایی سکوت و عشق 2
date
newest »
newest »
در تاريخ نقل شده است كه حضرت امام حسن و امام حسين بيمار شدند و ظاهراً بيماري آنها به درازا كشيد. حضرت علي(ع) نذر كردند كه اگر اين دو طفل از بيماري رهايي پيدا كنند سه روز روزه بگيرند. حضرت زهرا هم همين نذر را كردند، بعد خود امام حسن وامام حسين هم اين نذر را كردند. كنيزي هم داشتند به نام فضه، او هم اين نذر را كرد. اين ۵ نفر نذر كردند كه سه روز تمام روزه بگيرند. با يك گرفتاري و مشقت فراواني بالاخره، حضرت آردي را به دست آوردند وتوانستند كه با اين آرد ۱۵ قرص نان تهيه كنند. ۵ نفر بودند و به هركدام سه نان مي رسيد و درواقع هركدام مي خواستند يك نان مصرف كنند و افطار كنند و روز بعد روزه بگيرند. شب اول وقتي نشستند كه افطار كنند يك كسي آمد گفت من يتيمم به من كمك كنيد. حضرت علي(ع) گفتند من نان خودم را به او مي دهم، حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و فضه هم هركدام گفتندكه من هم نان خودم را مي دهم. اينها با آب افطار كردند و در روز بعد هم روزه گرفتند و روز دوم هم همين داستان پيش آمد و اسيري به آنها رجوع كرد و گفت: من اسيرم و چيزي براي غذاخوردن ندارم و به همين ترتيب با آب افطار كردند. شب سوم هم باز آمدند، افطار كنند يك كسي آمد و گفت من مسكينم و اينها هرپنج نان خود را بخشيدند. سه روز روزه بدون افطار گرفتند. در تاريخ نقل شده كه حضرت علي(ع) روز بعد از روز سوم به پيامبر برخوردند و پيامبر ديدند كه حضرت علي خيلي بدحالند و پرسيدند چه شده و حضرت تعريف كردند و گفته شده است كه سوره انسان اينجا نازل شده است. (۱) در اين سوره گفته شده است كه: «يطعمون الطعام علي حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً انما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاءً و لاشكورا»
اينها بااين كه طعام خودشان را دوست مي داشتند، آن را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند و بعد از اين كه آن را بخشيدند به آنها گفتند لانريد منكم… ما از شما نه عوض اين نانها را كه به شما مي دهيم مي خواهيم و نه حتي انتظار سپاسگزاري از شما داريم.
تا اين جاي داستان را كه دنبال مي كنيد، مي بينيد مثل اين كه ايثارگرانه ترين كاري كه مي شود انجام داد، صورت پذيرفته است و ايثارگرانه ترين كار دقيقاً يعني ديگر جويانه ترين و ديگرخواهانه ترين كاري است كه مي شود كرد و هيچ خودخواهي و خودجويي در اين كار نيست و ظاهراً هيچ چيزي را براي خودشان نمي خواسته اند. اما بلافاصله قرآن اضافه مي كند: «انا نخاف من ربنا يوماً عبوساً قمطريرا» ما از پروردگار خودمان در قيامت مي ترسيم كه بپرسد كه چگونه يتيم و اسير و مسكين را گرسنه بازگرداندي. روزي كه در آن روز شر دامن گستر است، پرواز مي كند و لذا مي تواند بر دوش هركسي بنشيند. اين درواقع معنايش اين است كه اين پنج شخصيت اگرچه مي گويند ما از شما چيزي نمي خواهيم ولي درواقع مي خواهند بگويند اگر در قيامت از ما بازخواست شد كه چرا كساني به منزل شما رجوع كردند و گرسنه بازگشتند ما هيچ جوابي براي گفتن نداريم و لذا خدا برما غضب مي كند وما را از قرب خود دور مي دارد و نه مسكين و يتيم و اسير را و لذا در انديشه خود بودن درسر سويداي دل خود ما است، يعني علي ابن ابيطالب هم در انديشه خودش مي باشد. آن بزرگان ديگر هم هركدام درانديشه خودشان هستند و وقتي مي گويند ما مي خواهيم خدا ما را غضب نكند وما را از قرب خودش محروم نكند، ما را از رضوان خودش محروم نكند، باز در انديشه خود هستند، دنبال هدفي براي خود هستند. البته شكي نيست كه هدف، هدف مادي نيست. بلكه هدف معنوي است، دنيوي نيست بلكه اخروي است و كوتاه مدت نيست بلكه درازمدت است
...ادامه
اينها بااين كه طعام خودشان را دوست مي داشتند، آن را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند و بعد از اين كه آن را بخشيدند به آنها گفتند لانريد منكم… ما از شما نه عوض اين نانها را كه به شما مي دهيم مي خواهيم و نه حتي انتظار سپاسگزاري از شما داريم.
تا اين جاي داستان را كه دنبال مي كنيد، مي بينيد مثل اين كه ايثارگرانه ترين كاري كه مي شود انجام داد، صورت پذيرفته است و ايثارگرانه ترين كار دقيقاً يعني ديگر جويانه ترين و ديگرخواهانه ترين كاري است كه مي شود كرد و هيچ خودخواهي و خودجويي در اين كار نيست و ظاهراً هيچ چيزي را براي خودشان نمي خواسته اند. اما بلافاصله قرآن اضافه مي كند: «انا نخاف من ربنا يوماً عبوساً قمطريرا» ما از پروردگار خودمان در قيامت مي ترسيم كه بپرسد كه چگونه يتيم و اسير و مسكين را گرسنه بازگرداندي. روزي كه در آن روز شر دامن گستر است، پرواز مي كند و لذا مي تواند بر دوش هركسي بنشيند. اين درواقع معنايش اين است كه اين پنج شخصيت اگرچه مي گويند ما از شما چيزي نمي خواهيم ولي درواقع مي خواهند بگويند اگر در قيامت از ما بازخواست شد كه چرا كساني به منزل شما رجوع كردند و گرسنه بازگشتند ما هيچ جوابي براي گفتن نداريم و لذا خدا برما غضب مي كند وما را از قرب خود دور مي دارد و نه مسكين و يتيم و اسير را و لذا در انديشه خود بودن درسر سويداي دل خود ما است، يعني علي ابن ابيطالب هم در انديشه خودش مي باشد. آن بزرگان ديگر هم هركدام درانديشه خودشان هستند و وقتي مي گويند ما مي خواهيم خدا ما را غضب نكند وما را از قرب خودش محروم نكند، ما را از رضوان خودش محروم نكند، باز در انديشه خود هستند، دنبال هدفي براي خود هستند. البته شكي نيست كه هدف، هدف مادي نيست. بلكه هدف معنوي است، دنيوي نيست بلكه اخروي است و كوتاه مدت نيست بلكه درازمدت است
...ادامه
ولي هرچه باشد باز در انديشه خود هستند. پيامبر كه در باب نشر دعوت مردم خيلي جديت مي ورزيدند و در قرآن آمده است كه «لعلك باخع نفسك» تو درحال خودكشي هستي و داري خودت را مي كشي براي اين كه مردم را هدايت كني. «عزيز علي ماعنتم» هرچيزي كه به شما رنجي وارد مي كند بر پيامبرگران تمام مي شود و رنجهاي شما دوش پيامبر را مي آزارد، اينها درست است ولي با اين همه مي پرسيم اگر پيامبر آن همه جديت مي كردند و كسي از ايشان مي پرسيد كه چرا اينقدر جديت مي كنيد مي گفتند بر اي اين كه به وظيفه خودم عمل كنم، وظيفه اي كه خدا بر دوشم نهاده است و اگر بپرسيم اگر عمل نكنيد چه مي شود مي گفتند من از قرب خدا دور مي افتم. يعني با اين كه كارشان فقط به سود ديگران تمام مي شود ولي با اين همه باز هم در انديشه خودشان بودند و از همان جاست كه من مي خواهم توجه شما را به يك تفكيكي جلب بكنم.
ممكن است كه هدف كار من نفع خودم باشد ولي نتيجه كار من به نفع شما باشد. هدف پيامبر بالمآل نفع خودشان بود، البته نفع معنوي و اخروي. ولي در عين حال نتيجه مطلوبي هم براي انسانها داشت. در مثال قبلي هم هدف نفع خود آن پنج شخصيت بود ولي نتيجه اين بود كه نفع به يتيم و اسير و مسكين مي رسيد. به اين معنا هيچ عمل ايثارگرانه اي در جهان وجود ندارد. هيچ كسي نسبت به هيچكس ديگري ايثار و ازخودگذشتگي نمي كند. از خود نمي شود گذشت. سرشت رواني ما اينگونه است كه نمي توانيم از خودمان بگذريم. از خودگذشتگي مفهومي است بلامصداق. فداكاري و خود را فداي ديگران كردن، مفهوم بلامصداق است. هيچ انساني تابه حال اين كار را انجام نداده است و نمي تواند انجام بدهد. تا انسان، انسان است، همه چيز را براي خود مي خواهد. البته فرق انسان ها در اين است كه كساني هستند كه اهداف خود را دنبال مي كنند ولي به دليل عمق هستي شناختي و انسان شناختي و وظيفه شناختي كه دارند و به دليل ژرفايي كه در اين سه ساحت دارند، اهداف خود را دنبال مي كنند و اين اهداف به نفع ديگران نيز مي انجامد و كساني هم هستند كه اهدافي را دنبال مي كنند كه اتفاقاً نفع ديگران در آن نيست اما به هرحال هردو دسته در اين امر مشتركند كه اهداف خودشان را دنبال مي كنند. وقتي اينطور باشد، آيا انسان احساس تنهايي نمي كند؟ يعني حتي وقتي من به يك فقيري پول مي دهم، اگر فقير خيلي ژرف انديش باشد، پيش خودش مي گويد او پول به من داد كه از طريق پول دادن به من به جايي رسيد و به فكر خودش مي باشد و بنابر اين فقير احساس مي كند كه اگرچه نفعي عايد او شد، وسيله شده است براي اين كه ديگري به هدف خودش برسد. اين احساس تنهايي بسيار جزمي است. اين هم قسم دوم از اقسام احساس تنهايي معنوي است
http://www.iran-newspaper.com/1380/80...
ممكن است كه هدف كار من نفع خودم باشد ولي نتيجه كار من به نفع شما باشد. هدف پيامبر بالمآل نفع خودشان بود، البته نفع معنوي و اخروي. ولي در عين حال نتيجه مطلوبي هم براي انسانها داشت. در مثال قبلي هم هدف نفع خود آن پنج شخصيت بود ولي نتيجه اين بود كه نفع به يتيم و اسير و مسكين مي رسيد. به اين معنا هيچ عمل ايثارگرانه اي در جهان وجود ندارد. هيچ كسي نسبت به هيچكس ديگري ايثار و ازخودگذشتگي نمي كند. از خود نمي شود گذشت. سرشت رواني ما اينگونه است كه نمي توانيم از خودمان بگذريم. از خودگذشتگي مفهومي است بلامصداق. فداكاري و خود را فداي ديگران كردن، مفهوم بلامصداق است. هيچ انساني تابه حال اين كار را انجام نداده است و نمي تواند انجام بدهد. تا انسان، انسان است، همه چيز را براي خود مي خواهد. البته فرق انسان ها در اين است كه كساني هستند كه اهداف خود را دنبال مي كنند ولي به دليل عمق هستي شناختي و انسان شناختي و وظيفه شناختي كه دارند و به دليل ژرفايي كه در اين سه ساحت دارند، اهداف خود را دنبال مي كنند و اين اهداف به نفع ديگران نيز مي انجامد و كساني هم هستند كه اهدافي را دنبال مي كنند كه اتفاقاً نفع ديگران در آن نيست اما به هرحال هردو دسته در اين امر مشتركند كه اهداف خودشان را دنبال مي كنند. وقتي اينطور باشد، آيا انسان احساس تنهايي نمي كند؟ يعني حتي وقتي من به يك فقيري پول مي دهم، اگر فقير خيلي ژرف انديش باشد، پيش خودش مي گويد او پول به من داد كه از طريق پول دادن به من به جايي رسيد و به فكر خودش مي باشد و بنابر اين فقير احساس مي كند كه اگرچه نفعي عايد او شد، وسيله شده است براي اين كه ديگري به هدف خودش برسد. اين احساس تنهايي بسيار جزمي است. اين هم قسم دوم از اقسام احساس تنهايي معنوي است
http://www.iran-newspaper.com/1380/80...



اگر اين نكته را در باب خودتان كاملاً حس كنيد، درمي يابيد كه واقعاً حب ذات در وجود شما ريشه دار و عميق است و امكان ندارد در ديگران عميق نباشد. در ديگران هم به همين مقدار ريشه دار و عميق است. يعني ديگران هم وقتي به شما نزديك مي شوند، مي خواهند يك چيزي بگيرند. اگر احساس كنيد كه ديگران هروقت به شما نزديك مي شوند مي خواهند چيزي از شما بگيرند، احساس تنهايي مي كنيد. احساس مي كنيد كه در يك جهاني بسر مي بريد كه هيچ كسي شما را بخاطر خودت دوست نمي دارد. بلكه هركسي شما را به خاطر خودش دوست مي دارد و اين معنايش اين است كه هركسي وقتي به شما نزديك مي شود، شما را براي رسيدن به هدفي وسيله كرده است و اين وسيله قرار دادن اصلاً قبح اخلاقي ندارد و اين هدفها هم منحصراً هدفهاي مادي نيستند، مي توانند مادي يا معنوي، دنيوي، اخروي، كوتاه مدت، درازمدت، فردي، جمعي باشند. هرچه باشند بالاخره شما براي رسيدن شخص به آنها وسيله شده ايد اين ناسازگار هم نيست با اين كه آن شخص به ظاهر به شما نفع برساند.
ممكن است بگوييد ما در جامعه، اينقدر مي بينيم كه افراد به يكديگر نفع مي رسانند و به من خواهيد گفت كه سخن تو با اين مطلب به نظر ناسازگار مي رسد كه ما در جامعه مي بينيم كه كساني به كمك و ياري ما مي شتابند و به ما مهر مي ورزند. در پاسخ مي گويم كه من نمي گويم كسي به شما كمك نمي كند. اما بحث بر سر اين است كه به شما كمك مي كنند براي اين كه از راه كمك به شما نهايتاً سودي به جيب خودشان برود. اين قسمت مهم است. وگرنه شما بايد مي گفتيد هر فروشنده اي دلش به حال مردم سوخته، چون مي بينيم يك چيزي به مردم مي دهد. فروشنده به مردم چيزي مي دهد ولي براي اين مي دهد كه پولش را بگيرد. هر خريداري هم پولي به فروشنده مي دهد ولي براي اين است كه در ازاي اين پول يك چيزي از او بگيرد. بنابر اين نبايد يك سويه نگاه كرد و گفت فلان كس به من كمك كرد. بحث بر سر اين است كه چرا كمك مي كند. وقتي من مي فهمم كه همه كساني كه به من كمك مي كنند، براي اين است كه از راه كمك كردن به من به يك جايي و هدفي برسند. اين هدف ممكن است مادي يا معنوي يا اين جهاني يا آن جهاني، كوتاه مدت يا درازمدت، فردي يا جمعي باشد ولي بالاخره شما از راه كمك كردن من مي خواهيد خودتان به هدفي برسيد و اين معنايش اين است كه من هنوز تنها هستم ولو شما به من كمك كرده ايد ولي اين تنهايي مرا زايل نمي كند
...ادامه