داستان كوتاه discussion
تفسیر داستان
>
داستان شماره سه
date
newest »


من تحلیل بلندی از این داستان دارم ولی هنوز تایپ نشده .
اما چیزی که شما نوشتید یک نقد ناشیانه و کلی بود نه تحلیل.
لطفا دقت کن داستان تو کدوم قسمت منتشر شده

داستان لزوما پست مدرن نیست ولی اشاره میشود که با پست مدرن خوابیده است. و از پست مدرن بهره برده است. علاوه بر این وقتی اصطلاحی ادبی در کنار خوابیدن با،قرار میگیرد دیدی اروتیک به خواننده القا میشود. کنار هم قرار گرفتن عناصر ادبی و هم آغوشی چندین بار در داستان تکرار میشود.
بدون شک نویسنده از این عنوان هدفی دنبال میکرده است.
داستان با ترکیب انسان منتظر شروع میشود. بیشتر از آنکه تداعی کننده صحنه ای در ذهن خواننده باشد خواننده را به فضای فلسفی نزدیک میکند . که البته با ایستگاه شلوغ و جیغ اتوبوس صحنه ای ملموس پیش روی خواننده ساخته میشود.
اتوبوس شلوغ هست و حتی روی میله ها جایی نیست که مسافر تکیه گاهی داشته باشد. وضع جالبی نیست و ممکن است در این وضعیت هر اتفاق نا خوشآیندی مانند انگولک شدن مسافرین را تهدید نماید.
باز واژه انسان آورده میشود اما اینجا طنزی کنایه آمیز پشت نوشته هست که فضا را تا حدی قابل تحمل تر مینماید.
وقتی اتوبوس خلوت تر میشود . انسان روی صندلی کنار پنجره مینشیند.
شیشه کثیف و تار میتواند نمادی باشد از آنکه سعی گذشته اش را به صورت شفاف به خاطر نمی آورد و میتواند اشاره ای بر نامطلوب بودن گذشته سعید باشد.
اگر پاراگراف آخر داستان نبود . میشد داستان را اندیشه سیال ذهن فرض کرد . اما خواننده متوجه میشود که خوابی بیش نبوده که ممکن است خیلی از وقایع اتفاق افتاده باشند و خیلی از آنها نه
بعد از آن اشاره ای به فرودگاه میشود. و چهار شخصیت در آن مادر . سعید. او. زنی که شبیه زن آنطرف خیابان است.
احتمالا او، همان زنی در داستان خواهد شد که شهر آشوب نواخت . همان زنی که سنش سی و چهار سال از سعید بیشتر است.
سعید خانواده ای مذهبی دارد و به دعا اعتقاد دارد .
با فضا سازی کوتاهی داستان تغییر فضا میدهد به خانه ای ویلایی و مهمانی شلوغ و باران و اینکه کسان زیادی به آن مهمانی دعوتند چرا که پرسیده میشود نفر بعدی کیست. مهمانی که در آن مشروب سرو میشود.
مانند همیشه. اصطلاحی که تکرر را اشاره دارد. وپرسش عجیب نماز خواندی؟ و بیان عجیب تر علارغم میل باطنی . که شوخی بودن سوال را بلکل رد مینماید
اینها همه نشانگر آن است که ذهن راوی مغشوش است و صحنه هایی که توصیف میکند ترکیبی از خاطراتش میباشد .
مسءله ای که میتوان از متن برداشت کرد ترکیب مذهب و اروتیک میباشد . تبدیل یک مرتبه زنی که حجاب اسلامی اش کامل بوده به زنی با پوششی مطلوب و زیبا و تحریک کننده. نه به قصد تحریک کردن خواننده و نه به قصد تزریق جذابیت به داستان . هرچه هست قصد نویسنده از این مسءله و همچنین تخصص مهمانان برنامه بیبیسی . به نظر باید ارتباطی داشته باشه با داستان. که در پی مو شکافی آن هستم.
داستان تکه ای گزارش وار از یک نشست تخصصی در مورد اروتیسم در تلویزیون دارد. ارتباط این قسمت با داستان رو میشه به اشاره داریوش کریمی به جایگاه اروتیسم در فرهنگ ایران و اسلام دونست..
داستان اصلی از فرودگاه شروع میشود. یک آشنایی. سفر حج آغز گر دوره جدیدی از زندگی راویست دوره که در آن راوی به هم آغوشی با دوست مادرش. احیانا. و میگساری پرداخته . کارهایی که قبل از این دوره چهار ماهه انجام نمی داد.
ابهام در داستان و پس و پیش بودن زمانی و نبود جملاتی که جا خالی آنها در داستان احساس میگرددبه عمد نویسنده بوده و باید پی علت آن بود که من نتیجه ای عایدم نشد.
راوی این دوره را همه در خواب میبیند دوره ای که با التماس دعا از مادر شروع شده و با وضو تمام میشود. انگار در لابلای سنت راوی دچار مدرنیته میگردد و با پارتی آشنا میشود و زنی را در آغوش میگیرد بارها و مشروب میخورد و در نهایت دلزدگی از دوره با اس ام اس ها مشخص میگردد . و حتی از این وضع اعصاب خود را از دست داده و به راحتی در برابر دوستت دارم ها میگوید خفه شو .
پیتزای قرمه سبزی . دموکراسی دینی. اروتیک اسلامی.
درونمایه شاید در جهت این فکر باشد که دوره انتقال از سنت به مدرنیته باعث به وجود آمدن مشکلات عدیده ای در جامعه ایران شده است. و سردرگمی و تضاد عینی ترین پس آمد این اتفاق است
همه چیز خواب بود . و این یعنی زیاد اهمیت ندهید و نوعی شکسته نفسی نوسنده از آن احساس میشود علاوه بر آن میتوان نتیجه گرفت هیچ نجاتی در این استیصال به وجود آمده نیست و شلوغی اتوبوس و پنجره های کثیف و حتی انگولک چقدر دردهای کوچکتری هستند در برابر دردهای روحی.
خواب آساینده فضای مادی آشفته جامعه ما نیست که اصل بدبختی در ناخود آگاه ما جای خوش کرده و در خواب به سرو رویمان میپرد.
.
.
بیشتر دوست داشتم داستان رو نقد کنم نه تحلیل
. همه و همه
از اونجایی که نویسنده به عمد اطالاعتی رو حذف کرده و ابهام زیادی برای خواننده گذشته،تحلیل این داستان کمی مشکله.چرا که برای تحلیل،اول باید حرف نویسنده و پیام داستان رو درک کنی
به نظر من راز این معما در پاراگرافی هست که حرف از اروتیسم به میان میاد.واژه ی اروتیسم رو در اینترنت جستجو کردم و مطلبی رو اینجا میذارم که اگرچه کمی طولانی هست ولی در درک هرچه بهتر داستان کمک می کنه:
ادبیات اروتیک و ادبیات پورنوگرافیک از نگاه ناصر غیاثی (ادبیات شناس ایرانی)
اروتیک چیست؟ تفاوت آن با پورنوگرافی کدام است؟ آیا میتوان همواره و با قاطعیت اثری را اروتیکی یا پورنوگرافیک خواند؟ آیا مرز معینی این دو را از یکدیگر جدا میکند؟
واژهی اروتیک در زبان یونانی قدیم به معنی عشق بوده و «تنکامگی» یکی از برابرنهادهای فارسی آن است.
آثاری که در آنها بر عناصر شهوانی انسان همراه با عشق زمینی تأکید شده باشد، در ردهی آثار اروتیک جای میگیرند. سکس زاییدهی غریزه و تن است، عشق با حس و روان آدمی سروکار دارد و ادبیات اروتیک به وصف کشیدن رابطهی شهوانی – عاطفی یکی به دیگری است.
در آثار ادبی اروتیک، دو طرف در یک رابطهی عاشقانه یا دستکم عاطفی با یکدیگر قرار دارند و توصیف احتمالی اعمال یا امیال جنسی تنها بخشی از اثر را تشکیل میدهد. در این گونه آثار زیبایی و زیباییشناسی از جایگاه مهمی برخوردارند و به کلام کشیدن عمل جنسی یا نشان دادن و تأکید بر اندام جنسی هسته و مضمون اصلی اثر را تشکیل نمیدهد.
در ادبیات اروتیک نه تنها ارزشهای ادبی اثر لحاظ میشود بلکه از نقد جامعه – بویژه نقد اخلاقی آن - غافل نیست. در اروتیک جسم هم هست اما فقط جسم نیست، روح و روان شخصیتها، نوع رابطه و دیگر مشخصات یک اثر ادبی در آن ملموس است. این ادبیات گستاخ و بیپرواست و روابط و مناسبات اجتماعی و نیز دیدگاههای مذهبی و اخلاقی جامعه را به چالش میکشد.
ادبیات اروتیک کم و بیش در تمام فرهنگها و از دیرباز وجود داشته و در دورههای مختلف تاریخی فراز و نشیبهایی را پشت سر گذاشته است. سلایق ادبی- هنری و ارزشهای اخلاقی حاکم بر هر دوره متر و معیارهایی هستند برای پذیرش یا عدم پذریش چنین ادبیاتی از سوی یک جامعه.
تاریخ ادبیات اروتیک نشان میدهد از یک سو سنتها و اخلاق جامعه و از سوی دیگر سانسور حکومتی نقش تعیینکنندهای در به وجود آمدن، شکل گرفتن و ترویج این نوع از ادبیات داشته و دارد. نباید از یاد برد که ادبیات اروتیک نیز، چنان که ادبیات پورنوگرافیک، قصد برانگیختن میل جنسی و شهوت در انسان را دارد، با این تفاوت که اثر بر مدار عمل جنسی صرف یا فقط اندام جنسی نمیچرخد و حس و عاطفه نیز جایگاه ویژهی خود را دارند.
پورنوگرافی
واژهی پورنوگرافی نیز کلمهای در زبان یونانی قدیم و به معنای «تصاویر منافی عفت» است و برابرنهادهای فارسی آن عبارتند از هرزهنگاری، زشتنگاری و وقاحتنگاری.
آنچه در آثار پورنوگرافیک برجستگی مییابد، به تصویر کشیدن اعمال جنسی با تأکید بر اندام جنسی است .وجوه عاطفی – روانی دو طرف رابطه نادیده گرفته میشود و ویژگیهای یک اثر ادبی حامل معیارهای زیباشناسی یا در آنها وجود ندارد و یا بسیار کم رنگ است.
در پورنوگرافی سکس به عملی ساده و مکانیکی تقلیل داده میشود و کاملاً آشکار است. انسان نیز در آثار پورنوگرافیک به عمل جنسی تقلیل داده شده و تبدیل به یک ابژهی صرف جنسی میشود. پورنوگرافی به فضایی که در آن عمل جنسی انجام میشود و رابطهی بین انسانها هیچگونه توجهی ندارد. هدف پورنوگرافی چیزی نیست مگر برانگیختن حس شهوی - جنسی افراد با تأکید بر عمل صرف جنسی.
بنابراین میتوان گفت، پورنوگرافی تنها به اعمال و اندام جنسی تأکید و تکیه داشته، و کارش تنها نشان دادن یا به وصف کشیدن آنهاست. در این نوع از ادبیات غالباً حضور زن تنها به عنوان یک ابژهی جنسی است و معمولاً از منظر مردانه نوشته شد و پس مطابق آمال جنسی مردانه است. به همین خاطر بیشتر مخاطب چنین ادبیاتی مردها هستند.
در یک کلام شاید بتوان به چنین تعریفی از پورنوگرافی اکتفا نمود: برجستگی عمل جنسی و اندام جنسی از یک سو و غیبت روان و حس و عاطفه و فقدان جوهر هنری از سوی دیگر.
تفاوت اروتیک و پورنوگرافی
بنا برآنچه آمد، میتوان به این جمعبندی رسید که پورنوگرافی فقط و فقط جهت تحریک جنسی آدمها تهیه و تولید شده و از هر نوع زیباییشناسی هنری به دور و مکانیکی است. اروتیک اما گرچه از تحریک جنسی مخاطب غافل نیست، اما ارزشهای زیباییشناسیک دارد، و در حیطهی هنر قرار میگیرد. با اینهمه شاید یادآوری این نکته خالی از فایده نباشد که نمیتوان پورنوگرافی و اروتیک را همیشه و همه جا به روشنی از یک دیگر تفکیک نمود. در تعیین تفاوت یا همسان پنداشتن این دو، عوامل متعددی از قبیل فرهنگ، سنت، دین، تاریخ، ناخودآگاه جمعی و سلیقه و دلبستگیهای فردی نقش دارند.
پورنوگرافی و اروتیک در ادبیات جهان
بازتاب غریزهی شهوی انسان در ادبیات را میتوان نزد بیشتر قارهها و فرهنگهای جهان و نیز از زمانهای دور یافت. در هند «کاماسوترا» بین دویست تا سیصد سال قبل از میلاد مسیح نوشته شد و در چین کتاب معروف جینگ پینگ مای. سابقهی ادبیات اروتیک در غرب به پیش از دوران باستان در یونان و روم قدیم میرسد.
این نوع از ادبیات در سیر تاریخی خویش از نیمهی دوم قرن نوزدهم است که به معنای مدرن کلمه پا میگیرد و نویسندگانی چون گی دو مو پاسان، لارنس و بسیاری دیگریکی پس از دیگری در رمانهای خود به اروتیک میپردازند. ادبیات قرن بیستم نیز در عرصهی ادبیات اروتیک نامدارانی چون جویس و ناباکوف عرضه کرده است.
پورنوگرافی و اروتیک در ایران
گرچه بیشتر فحشهای مردانهی ایرانی جنسی است و گرچه زنها از دست و زبان بسیاری از مردان در کوچه و خیابان در عذاباند اما نوشتن در مورد مسایل جنسی که هیچ حتی حرف زدن از سکس به خاطر موانعی چون دین، سنت، فرهنگ و اخلاق و هم چنین سانسور حکومتی همواره نزد ما ایرانیها تابوست. اینها میتوانند علتهای مجال نیافتن برای حضور و عرضهی ادبیات اروتیک و بازماندن از رشد آن را توضیح بدهند.
در ادبیات کهن
بیشترین آثار ادبی اروتیکی به جا مانده از ادب کهن ایران، در حوزهی شعر است. کتابهای ناسخالتواریخ و الفیه شلفیه، هزار و یک شب و شاعرانی چون سوزنی سمرقندی، سعدی، عبید، ویس و رامین، نظامی، مهستی گنجوی، خاکشیر اصفهانی و برخی از شعرهای ایرج میرزا را میتوان با اغماض در حوزهی ادبیات اروتیک یا پورنوگرافی قرار دارد. ضمن این که باید توجه داشت، بخش عمدهای از این آثار بیشتر هزلاند تا اروتیک یا پورنوگرافیک.
در ادبیات مدرن
در شعر مدرن ایران می توان به انگشتشمار شعرهایی از نادر نادرپور، یدالله رویایی، فروغ فرخزاد اشاره کرد که دارای بار اروتیک هستند. در ادبیات داستانی مدرن ایران تنها اثر بیپروایی که من میشناسم، اثری است از زکریا هاشمی به نام «طوطی» که از ارزش ادبی چندانی برخوردار نیست. البته امروزه با گشتی کوتاه در اینرنت میتوان آثار متعددی اعم از داستان یا شعر اروتیک یافت
به طور کلی پورنوگرافیسم ها تلاش بر تابو شکنی های جنسی دارند و اروتیسم ها تاکید بر بیان هنری امیال جنسی می کنند.
آنچه ادبیات اروتیک را ارزشمند ساخته اعتدال است که با در نظر داشت ارزش های هنری، به تن و عاطفه در لذت های جنسی اهمیت می دهد. عشق در ادبیات اروتیک زمینی بوده و برای روح و تن ارزش قایل می شود.
خوب، این مقاله، مطالب زیادی رو عنوان می کنه که به نظرم می تونه راه گشای تحلیل درستی از این داستان باشه.
جامعه ایی که در اون زندگی می کنیم سدهای دفاعی محکمی در برابر اعمال منافی عفت ایجاد کرده.هرگونه عمل کوچکی که در این رابطه باشه در نطفه خفه میشه.به همین جهت هست که اروتیسم(اگر اروتیسمی هم می تونست وجود داشته باشه) به طور کامل در بین عامه، جای خودش رو به پورنوگرافی میده.پاراگراف اول داستان در یک اتوبوس رخ میده.یک جامعه ی کوچک از تعدادی انسان که در ظاهر برای عرف اهمیت قائل هستن(همه ی صندلی ها نصیب موسفیدها شده)ولی در باطن و در ذهن مریضشون به دنبال اهداف جنسی؛ و اونقدر هم بی ظرفیت هستن(به خاطر محدودیت های تحمیل شده)که خیلی زود وسوسه میشن.
از اینجا می رسیم به یه رابطه ی غیر متعارف بین یک مرد جوان(سعید) و یک خانم شاید پنجاه ساله.چیزی که بین اونهاست،سکس صرف نیست،البته شاید فقط برای زن اینطور باشه.
به نظر میرسه سعید در یک خانواده ی مذهبی بوده،مادرش اهل نماز و حج هست و بنابراین در عین حال که خودش چندان پایبند مذهب نیست،اما خوابیدن با یک زن پنجاه ساله(که ظاهرا دوست مادرش هم هست یا همسفر مادرش در حج)اون رو دچار عذاب وجدان می کنه . برای توجیه رابطه اش و احاسش به زن، به دنبال یه مفهوم دیگه ایی غیر از سکس می گرده
در نهایت میشه گفت این داستان هدفش بیان سردرگمی ها بین غرایز انسانی و مذهب اسلامی هست
با تمام این توضیح ها هنوز خیلی چیزهای داستان برام نامفهومه
به نظر من راز این معما در پاراگرافی هست که حرف از اروتیسم به میان میاد.واژه ی اروتیسم رو در اینترنت جستجو کردم و مطلبی رو اینجا میذارم که اگرچه کمی طولانی هست ولی در درک هرچه بهتر داستان کمک می کنه:
ادبیات اروتیک و ادبیات پورنوگرافیک از نگاه ناصر غیاثی (ادبیات شناس ایرانی)
اروتیک چیست؟ تفاوت آن با پورنوگرافی کدام است؟ آیا میتوان همواره و با قاطعیت اثری را اروتیکی یا پورنوگرافیک خواند؟ آیا مرز معینی این دو را از یکدیگر جدا میکند؟
واژهی اروتیک در زبان یونانی قدیم به معنی عشق بوده و «تنکامگی» یکی از برابرنهادهای فارسی آن است.
آثاری که در آنها بر عناصر شهوانی انسان همراه با عشق زمینی تأکید شده باشد، در ردهی آثار اروتیک جای میگیرند. سکس زاییدهی غریزه و تن است، عشق با حس و روان آدمی سروکار دارد و ادبیات اروتیک به وصف کشیدن رابطهی شهوانی – عاطفی یکی به دیگری است.
در آثار ادبی اروتیک، دو طرف در یک رابطهی عاشقانه یا دستکم عاطفی با یکدیگر قرار دارند و توصیف احتمالی اعمال یا امیال جنسی تنها بخشی از اثر را تشکیل میدهد. در این گونه آثار زیبایی و زیباییشناسی از جایگاه مهمی برخوردارند و به کلام کشیدن عمل جنسی یا نشان دادن و تأکید بر اندام جنسی هسته و مضمون اصلی اثر را تشکیل نمیدهد.
در ادبیات اروتیک نه تنها ارزشهای ادبی اثر لحاظ میشود بلکه از نقد جامعه – بویژه نقد اخلاقی آن - غافل نیست. در اروتیک جسم هم هست اما فقط جسم نیست، روح و روان شخصیتها، نوع رابطه و دیگر مشخصات یک اثر ادبی در آن ملموس است. این ادبیات گستاخ و بیپرواست و روابط و مناسبات اجتماعی و نیز دیدگاههای مذهبی و اخلاقی جامعه را به چالش میکشد.
ادبیات اروتیک کم و بیش در تمام فرهنگها و از دیرباز وجود داشته و در دورههای مختلف تاریخی فراز و نشیبهایی را پشت سر گذاشته است. سلایق ادبی- هنری و ارزشهای اخلاقی حاکم بر هر دوره متر و معیارهایی هستند برای پذیرش یا عدم پذریش چنین ادبیاتی از سوی یک جامعه.
تاریخ ادبیات اروتیک نشان میدهد از یک سو سنتها و اخلاق جامعه و از سوی دیگر سانسور حکومتی نقش تعیینکنندهای در به وجود آمدن، شکل گرفتن و ترویج این نوع از ادبیات داشته و دارد. نباید از یاد برد که ادبیات اروتیک نیز، چنان که ادبیات پورنوگرافیک، قصد برانگیختن میل جنسی و شهوت در انسان را دارد، با این تفاوت که اثر بر مدار عمل جنسی صرف یا فقط اندام جنسی نمیچرخد و حس و عاطفه نیز جایگاه ویژهی خود را دارند.
پورنوگرافی
واژهی پورنوگرافی نیز کلمهای در زبان یونانی قدیم و به معنای «تصاویر منافی عفت» است و برابرنهادهای فارسی آن عبارتند از هرزهنگاری، زشتنگاری و وقاحتنگاری.
آنچه در آثار پورنوگرافیک برجستگی مییابد، به تصویر کشیدن اعمال جنسی با تأکید بر اندام جنسی است .وجوه عاطفی – روانی دو طرف رابطه نادیده گرفته میشود و ویژگیهای یک اثر ادبی حامل معیارهای زیباشناسی یا در آنها وجود ندارد و یا بسیار کم رنگ است.
در پورنوگرافی سکس به عملی ساده و مکانیکی تقلیل داده میشود و کاملاً آشکار است. انسان نیز در آثار پورنوگرافیک به عمل جنسی تقلیل داده شده و تبدیل به یک ابژهی صرف جنسی میشود. پورنوگرافی به فضایی که در آن عمل جنسی انجام میشود و رابطهی بین انسانها هیچگونه توجهی ندارد. هدف پورنوگرافی چیزی نیست مگر برانگیختن حس شهوی - جنسی افراد با تأکید بر عمل صرف جنسی.
بنابراین میتوان گفت، پورنوگرافی تنها به اعمال و اندام جنسی تأکید و تکیه داشته، و کارش تنها نشان دادن یا به وصف کشیدن آنهاست. در این نوع از ادبیات غالباً حضور زن تنها به عنوان یک ابژهی جنسی است و معمولاً از منظر مردانه نوشته شد و پس مطابق آمال جنسی مردانه است. به همین خاطر بیشتر مخاطب چنین ادبیاتی مردها هستند.
در یک کلام شاید بتوان به چنین تعریفی از پورنوگرافی اکتفا نمود: برجستگی عمل جنسی و اندام جنسی از یک سو و غیبت روان و حس و عاطفه و فقدان جوهر هنری از سوی دیگر.
تفاوت اروتیک و پورنوگرافی
بنا برآنچه آمد، میتوان به این جمعبندی رسید که پورنوگرافی فقط و فقط جهت تحریک جنسی آدمها تهیه و تولید شده و از هر نوع زیباییشناسی هنری به دور و مکانیکی است. اروتیک اما گرچه از تحریک جنسی مخاطب غافل نیست، اما ارزشهای زیباییشناسیک دارد، و در حیطهی هنر قرار میگیرد. با اینهمه شاید یادآوری این نکته خالی از فایده نباشد که نمیتوان پورنوگرافی و اروتیک را همیشه و همه جا به روشنی از یک دیگر تفکیک نمود. در تعیین تفاوت یا همسان پنداشتن این دو، عوامل متعددی از قبیل فرهنگ، سنت، دین، تاریخ، ناخودآگاه جمعی و سلیقه و دلبستگیهای فردی نقش دارند.
پورنوگرافی و اروتیک در ادبیات جهان
بازتاب غریزهی شهوی انسان در ادبیات را میتوان نزد بیشتر قارهها و فرهنگهای جهان و نیز از زمانهای دور یافت. در هند «کاماسوترا» بین دویست تا سیصد سال قبل از میلاد مسیح نوشته شد و در چین کتاب معروف جینگ پینگ مای. سابقهی ادبیات اروتیک در غرب به پیش از دوران باستان در یونان و روم قدیم میرسد.
این نوع از ادبیات در سیر تاریخی خویش از نیمهی دوم قرن نوزدهم است که به معنای مدرن کلمه پا میگیرد و نویسندگانی چون گی دو مو پاسان، لارنس و بسیاری دیگریکی پس از دیگری در رمانهای خود به اروتیک میپردازند. ادبیات قرن بیستم نیز در عرصهی ادبیات اروتیک نامدارانی چون جویس و ناباکوف عرضه کرده است.
پورنوگرافی و اروتیک در ایران
گرچه بیشتر فحشهای مردانهی ایرانی جنسی است و گرچه زنها از دست و زبان بسیاری از مردان در کوچه و خیابان در عذاباند اما نوشتن در مورد مسایل جنسی که هیچ حتی حرف زدن از سکس به خاطر موانعی چون دین، سنت، فرهنگ و اخلاق و هم چنین سانسور حکومتی همواره نزد ما ایرانیها تابوست. اینها میتوانند علتهای مجال نیافتن برای حضور و عرضهی ادبیات اروتیک و بازماندن از رشد آن را توضیح بدهند.
در ادبیات کهن
بیشترین آثار ادبی اروتیکی به جا مانده از ادب کهن ایران، در حوزهی شعر است. کتابهای ناسخالتواریخ و الفیه شلفیه، هزار و یک شب و شاعرانی چون سوزنی سمرقندی، سعدی، عبید، ویس و رامین، نظامی، مهستی گنجوی، خاکشیر اصفهانی و برخی از شعرهای ایرج میرزا را میتوان با اغماض در حوزهی ادبیات اروتیک یا پورنوگرافی قرار دارد. ضمن این که باید توجه داشت، بخش عمدهای از این آثار بیشتر هزلاند تا اروتیک یا پورنوگرافیک.
در ادبیات مدرن
در شعر مدرن ایران می توان به انگشتشمار شعرهایی از نادر نادرپور، یدالله رویایی، فروغ فرخزاد اشاره کرد که دارای بار اروتیک هستند. در ادبیات داستانی مدرن ایران تنها اثر بیپروایی که من میشناسم، اثری است از زکریا هاشمی به نام «طوطی» که از ارزش ادبی چندانی برخوردار نیست. البته امروزه با گشتی کوتاه در اینرنت میتوان آثار متعددی اعم از داستان یا شعر اروتیک یافت
به طور کلی پورنوگرافیسم ها تلاش بر تابو شکنی های جنسی دارند و اروتیسم ها تاکید بر بیان هنری امیال جنسی می کنند.
آنچه ادبیات اروتیک را ارزشمند ساخته اعتدال است که با در نظر داشت ارزش های هنری، به تن و عاطفه در لذت های جنسی اهمیت می دهد. عشق در ادبیات اروتیک زمینی بوده و برای روح و تن ارزش قایل می شود.
خوب، این مقاله، مطالب زیادی رو عنوان می کنه که به نظرم می تونه راه گشای تحلیل درستی از این داستان باشه.
جامعه ایی که در اون زندگی می کنیم سدهای دفاعی محکمی در برابر اعمال منافی عفت ایجاد کرده.هرگونه عمل کوچکی که در این رابطه باشه در نطفه خفه میشه.به همین جهت هست که اروتیسم(اگر اروتیسمی هم می تونست وجود داشته باشه) به طور کامل در بین عامه، جای خودش رو به پورنوگرافی میده.پاراگراف اول داستان در یک اتوبوس رخ میده.یک جامعه ی کوچک از تعدادی انسان که در ظاهر برای عرف اهمیت قائل هستن(همه ی صندلی ها نصیب موسفیدها شده)ولی در باطن و در ذهن مریضشون به دنبال اهداف جنسی؛ و اونقدر هم بی ظرفیت هستن(به خاطر محدودیت های تحمیل شده)که خیلی زود وسوسه میشن.
از اینجا می رسیم به یه رابطه ی غیر متعارف بین یک مرد جوان(سعید) و یک خانم شاید پنجاه ساله.چیزی که بین اونهاست،سکس صرف نیست،البته شاید فقط برای زن اینطور باشه.
به نظر میرسه سعید در یک خانواده ی مذهبی بوده،مادرش اهل نماز و حج هست و بنابراین در عین حال که خودش چندان پایبند مذهب نیست،اما خوابیدن با یک زن پنجاه ساله(که ظاهرا دوست مادرش هم هست یا همسفر مادرش در حج)اون رو دچار عذاب وجدان می کنه . برای توجیه رابطه اش و احاسش به زن، به دنبال یه مفهوم دیگه ایی غیر از سکس می گرده
در نهایت میشه گفت این داستان هدفش بیان سردرگمی ها بین غرایز انسانی و مذهب اسلامی هست
با تمام این توضیح ها هنوز خیلی چیزهای داستان برام نامفهومه
تحلیل ها تموم شد؟
کسی دیگه قصد نوشتن نداره؟
کسی دیگه قصد نوشتن نداره؟
من اگر جای نویسنده بودم،تا الان دیگه صبرم سر اومده بود
نا امید نشو محسن
شاید بعضی از بچه ها فکر می کنن اگر قراره یه تحلیل بنویسن،باید تحلیلشون کامل و بی نقص باشه
ولی این طور نیست.نویسنده می خواد بدونه هر کدوم از افراد به طور اخص چه برداشتی از داستانش می کنن.
هدف از ایجاد بخش تحلیل ،هم کمک به نویسنده بوده برای اینکه یاد بگیره چطور منظورش رو بیشتر و بهتر القا کنه؛ و هم کمک به خواننده تا یاد بگیره چطور داستان ها رو با نگاه موشکافانه تری بخونه
امیدوارم اعضای دیگه هم نظراتشون رو بنویسن تا داستان بیشتر برام روشن بشه.همون طور که تحلیل محمد و محسن در فهم بیشتر داستان بهم کمک کرد
شاید بعضی از بچه ها فکر می کنن اگر قراره یه تحلیل بنویسن،باید تحلیلشون کامل و بی نقص باشه
ولی این طور نیست.نویسنده می خواد بدونه هر کدوم از افراد به طور اخص چه برداشتی از داستانش می کنن.
هدف از ایجاد بخش تحلیل ،هم کمک به نویسنده بوده برای اینکه یاد بگیره چطور منظورش رو بیشتر و بهتر القا کنه؛ و هم کمک به خواننده تا یاد بگیره چطور داستان ها رو با نگاه موشکافانه تری بخونه
امیدوارم اعضای دیگه هم نظراتشون رو بنویسن تا داستان بیشتر برام روشن بشه.همون طور که تحلیل محمد و محسن در فهم بیشتر داستان بهم کمک کرد
خوب محسن،پس خودت هم در نقد و تحلیل داستانت شرکت کردی.آره؟
:)
ولی داستان گره های کور زیادی داشت که فهمش رو سخت می کرد
:)
ولی داستان گره های کور زیادی داشت که فهمش رو سخت می کرد

اما
یادم نبود که کجا و کی نوشته بودش
میشد داستان را توی یک پاراگراف جا داد
حواشی زیاد داشت
چقدر بعد از خواندنش اعصابم خورد است

اینکه چه هدفی داشته باشیم از اهمیت ویژه ای برخورداره ؛ اما چیزی که از همه مهمتره اینست : مفهوم هدف!؛
هدف چیزی نیست که هروقت خواستیم عوضش کنیم !؛
مثل اینکه شما در تیز اندازی هدفی را در نظر بگیرید؛ تا زمانیکه تیز را رها نکرده اید ، میتوانید هدف را تغییر دهید و هدف دیگری انتخاب کنید :) ؛ اما وقتی تیر رها شد ؛ شما هدف را نمیتوانید تغییر دهید درست مثل همان اتوبوس است وقتی سوار شدید و رفتید به مقصد رسیدید نمیتوانید باز گردید یا نمیتوانید مقصد دیگری را انتظار داشته باشید!؛ شما با سوار شدن به اتوبوس همان موقع هدف و مقصد را انتخاب کرده اید، مگر اینکه هدفی نداشته باشید و در اینصورت به جایی میروید که نمیدانید کجاست؛ مگر چقدر وقت داریم که مدام بخواهیم اهدافمان را تغییر دهیم!؟
مگر چقدر مهلت داریم؟
در مورد روح و جسم یا همین بدنمان هم همین است! بسته به اینکه هدفتان چیست دیدگاهتان عوض میشود؛ منظورم اینه که : بعضی ها روح را سوار و تن را مرکب میدانند! آیا مرکب مهمتر است یا سوار؟
برخی به بهانه اصل بودن ِ سوار؛ مرکب را رها میکنند آنگاه سوار ِ بی مرکب دیگر سوار نیست! پیاده ای است وسط بیابان!
برخی به بهانه مهم بودنِ مرکب ؛ سوار را برزین مرکب میبندند؛ بی هیچ اراده ای در انتخاب مسیر؛ و کنترل را به دستِ مرکب میدهند؛ کجا؟ آیا یک اسب میتواند مقصدِ مناسبی برای ِ سوارش انتخاب کند؟ پس اتوبوس هم میتواند مسافران را به هر جایی که خودش میخواهد ببرد و هیچ اعتراضی هم نیست!؟
جواب خلاصه ام اینست : اگر دوست داری مرکب یا همان اسب باشی به بدنت بیشتر از روحت اهمیت بده؛ تا میتوانی به هرجایی که خواست بتازد برو؛ اما به مقصدت نمیرسی؟
اگر دوست داری سوار باشی؛ از مرکبت یا همان اسبت پیاده نشو و رهایش نکن! سوار باش و انتخاب کن کجا میخواهی بروی والا با اسب هیچ فرقی نمیکنی ؛ شاید هم کمی بی هوشتر! اسبها باهوش هستند اما نه به اندازه سوارشان!؛
حالا بگو هدفت چیست تا بگویم چکار لازم است بکنی تا به آن برسی :)؛
سبک بال

داستانی که با پست مدرن خوابید.
.
.
انسان منتظر. ایستگاه شلوغ. جیغ ترمز اتوبوس.
همه با هول های حرفه ای سوار اوتوبوس خط 13 شدند. میله های اتوبوس جای خالی نداشت. همه ی صندلی ها نصیب مو سفید ها شده بود. در آن شلوغی یک نفر که تشنه ی گرمای زیر پتو بود، کونِ انسان را انگلک کرد. بی آنکه پشت سرش را نگاه کند روی میله ها دنبال جای خالی گشت. میانه های راه میله های اتوبوس خلوت شد و یک صندلی کنار پنجره پاهای خسته اش را وسوسه ی نشستن کرد. کنار پنجره نشست و از پشت شیشه ی کثیف و مات به آن سوی خیابان نگاه می کرد. زنی را دید که با چادر مشکی و مقنعه ی چانه دار نان به دست از عرض خیابان رد می شد.اولین بار او را کنار چنین زنی دیده بود. همان شب که در سالن انتظار فرودگاه منتظر نشستن پرواز تهران- جده بود. همان روزی که از مادرش خواست برایش دعا کند.
بوی نم. نگاهی هیز
حیاط ما تنها حیاطی بود که صدای باران را خفه می کرد.چون برگ های درخت گردو مانع بر خورد قطره های باران به موزاییک های کف حیاط می شد. ما باران را نه از صدایش بل که از بوی اش حس می کردیم. آن شب پنجره ی پذیرایی را باز گذاشته بودیم تا بوی باران با می گساری ما حل شود. صدای زنگ زنبوری که آمد همه گفتند آقا سعید شما برو در را باز کن. دیگر کسی حواسش به بوی باران نبود. همه چشم به در بودند ببینند نفر بعدی کیست؟ مانند همیشه و بی تفاوت به شب مهمانی، با چادر سیاه و مقنعه ی چانه دارش آمده بود. چشمش که به من افتاد گفت: سعید نمازتو خوندی؟ علی رقم میل باطنی گفتم: آره خوندم! خندید و چادرش را به من داد. مقنعه ی چانه دارش را از سرش برداشت و موهایش را با شره ای در هوا پخش کرد. مقنعه اش را زیر بغلش گذاشت و شروع کرد به باز کردن دکمه های مانتو اش. زیر مانتو یک تاپ بنفش پوشیده بود و یک شلوار جین تنگ و زخمی. چهار پایه ی چوبی پیانو را عقب کشید و نشست و به تمام کسانی که پشت سرش بودند نگاهی کرد و گفت: به سلامتی! جام ها به هم خورد و زمزمه شد به سلامتی . مثل همیشه شهر آشوب نواخت.
تنی چون متن روان
اروتیسم یعنی نگاه عاشقانه و زیبایی شناسانه به تن ، رگ این نگاه را در کجای فرهنگ ایرانی می توان یافت؟ سلام. من داریوش کریمی هستم در استودیوی بی بی سی در واشنگتن.درفرهنگ ایرانی آنگاه که از روح و روان صحبت در میان است می توان حرف زد ، بحث کرد و حتی فریاد زد.ولی آنجا که تن در میان است حرف ها به زمزمه تبدیل می شود.شاید به این دلیل که در مورد نگاه اروتیک به تن یعنی نگاه زیبا شناسانه و لذت جویانه به تن کمتر صحبت شده و به همین دلیل مفهوم اروتیک نا آشنا به نظر می رسد. آیا اروتیسم جایی در فرهنگ ایرانی دارد؟ اگر چنین است رد اروتیسم را در کجاها می توان یافت؟ آیا فرهنگ ایرانی می تواند به چالش هایی جواب دهد که جهان بی پرده ی امروزی در ارتباط با تن پیش روی فرد قرار داده؟ از مهمانان برنامه امشب می پرسیم آیا اروتیسم می تواند با عناصر تشکیل دهنده ی فرهنگ ایرانی کنار بیاید؟ در پنل اول آرش نراقی استاد فلسفه و دین در دانشگاه پنسیل وانیا و مهدی خلجی پژوهشگر مسائل اسلامی و مخاطبان آنها ...
اِ.چرا خاموش کردی؟داشتم می دیدم
نمی خوام ببینی!می خوای واسه انحرافات جنسیت توجیه پیدا کنی؟
وقتی در تمام شهر باران بند می آمد در حیاط خانه ی ما هنوز باران می بارید. چون هنوز بوی باران حس میشد. با بوی سیگارش سرفه کردم. کنار تخت نشسته بود. صدای خمیازه ام را شنید. رو به من کرد و گفت: خوب خوابیدی عزیزم؟
مهمونا کی رفتن؟
کدوم مهمونا؟! چته سعید؟ چرا نفس نفس می زنی؟ سعیدم؟ عزیزم؟
کاش پرواز عربستان دیر نمی کرد و هیچ وقت تو را نمی دیدم. هر بار که با تو می خوابم نگاه مادرم. چادر سیاهش، ذکر های هفته اش همه و همه گلویم را می فشارد. عذاب با تو بودن از لذتش بیشتر است. تا اس ام اسم را خواندی پاکش کن.ممنون
سعید؟ تو با من عذاب می کشی؟ من دوستت دارم.
خفه شو لعنتی، تو سی چهار سال از من بزرگتری. میتونی اینو بفهمی؟
چهار ماه پیش چی؟ سی چهار سال ازت کوچیکتر بودم؟ چرا حالا این حرفو می زنی؟
آستین بالا می زنم. از روی تخت بلند می شوم. می پرسد چه کار می خوای بکنی؟
وضو
مگه تو نماز می خونی؟
بعضی وقتا!
می دونی سعید، زندگی مثل اینه که سوار یه اتوبوس بشی. به زور یه صندلی کنار پنجره پیدا می کنی. بعد همینطور که به عرض خیابون نگاه می کنی خوابت می بره. با صدای جیغ ترمز از خواب می پری. راننده داد می زنه میگه ایستگاه آخره. مات و مبهوت پیاده می شی و هر چی به ذهنت فشار میاری یادت نمیاد کجا می خواستی بری.