Mohammad Salikandi

Add friend
Sign in to Goodreads to learn more about Mohammad.

https://www.goodreads.com/mohammadsalikandi

Master And Man
Mohammad Salikandi is currently reading
bookshelves: currently-reading
Rate this book
Clear rating

 
Thinking, Fast an...
Rate this book
Clear rating

progress: 
 
  (page 10 of 499)
Jan 25, 2024 01:00AM

 
Loading...
محمود دولت‌آبادی
“...یک بار دیگر باید به راه می افتاد. بار گذشته سنگین بود، چشم انداز آینده هم اما کششی داشت. مگر می شود در یک نقطه ماند؟ مگر می توان؟ تا کی و تا چند می توانی چون سگی کتک خورده درون لانه ات کز کنی؟ در این دنیای بزرگ جایی هم آخر برای تو هست. راهی هم آخر برای تو هست. در زندگانی را که گل نگرفته اند.”
محمود دولت‌آبادی, جای خالی سلوچ

Sadegh Hedayat
“آیا مقصودم نوشتن وصیت نامه است ؟ هرگز. چون نه مال دارم که دیوان بخورد و نه دین دارم که شیطان ببرد، و ان گهی چه چیزی روی زمین می تواند برایم کوچک ترین ارزش را داشته باشد. آنچه زنده گی بوده است از دست داده ام، گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آن که من رفتم ، بدرک ، می خواهد کسی کاغذ پاره های مرا بخواند، می خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند. من فقط برای این احتیاج نوشتم که عجالتاً برایم ضروری شده است، می نویسم؛ من محتاجم، بیش از پیش محتاجم که افکار خودم را به موجود خیالی خودم، به سایۀ خودم ارتباط بدهم. این سایه ی شومی که جلو روشنایی پیه سوز روی دیوار خم شده و مثل این است آنچه می نویسم به دقت می خواند و می بلعد. این سایه حتماً بهتر از من می فهمد! فقط با سایه ی خودم خوب می توانم حرف بزنم، اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند، فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتماً می فهمد ... می خواهم عصاره، نه شراب تلخ زنده گی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده به او بگویم «این زنده گی من است!»”
صادق هدایت

Richard Brautigan
“The voyage from San Francisco to Hawaii had been the most terrifying experience Greer and Cameron had ever gone through, even more terrible than the time they shot a deputy sheriff in Idaho ten times and he wouldn't die and Greer finally
had to say to the deputy sheriff,
"Please die because we don't want to
shoot you again".

And the deputy sheriff had said, "Ok, I'll die, but don't shoot me again".

"We won't shoot you again", Cameron had said.

"Ok, I'm dead", and he was.”
Richard Brautigan, The Hawkline Monster

Anton Chekhov
“Then he bent over the railing on the bridge, looked down at the black, turbulent Yauza and felt a strong urge to throw himself in, head first- not from disgust with life, not to commit suicide, but to replace one pain with another, even if it meant being broken to pieces.”
Anton Chekov

محمود دولت‌آبادی
“حتما نباید کسی پدرت را کشته باشد تا تو از او بیزار باشی. آدمهایی یافت می شوند که راه رفتنشان، گفتنشان، نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری می رویاند.”
محمود دولت‌آبادی, جای خالی سلوچ

year in books
Annamaria
514 books | 5 friends

Amirhos...
582 books | 124 friends

Erandy ...
496 books | 152 friends

Karolina
49 books | 1 friend

Ruxandra
245 books | 202 friends





Polls voted on by Mohammad

Lists liked by Mohammad