503 books
—
400 voters
“نشستهایم . انگار ، هر دو به انتظار ِ لحظهای محتوم . مثل شبهای بمباران که در تاریکی مینشستیم به انتظار ِ مرگ که هیچ روشن نبود کی خواهد آمد و از کدام سو .”
―
―
“شوربختي مرد در اين است كه سن خود را نمي بيند. جسمش پير مي شود اما تمنايش همچنان جوان مي ماند. زن، هستي اش با زمان گره خورده. آن ساعت دروني كه نظم مي دهد به چرخه زايمان، آن عقربه كه در لحظه اي مقرر مي ايستد روي ساعت يائسگي، اينها همه پاي زن را از راه مي برد روي زمين سخت واقعيت. هر روز كه مي ايستد در برابر آينه تا خطي بكشد به چشم يا سرخي بدهد به لب، تصوير رو به رو خيره اش مي كند به رد پاي زمان كه ذره ذره چين مي دهد به پوست. اما مرد، پايش لب گور هم كه باشد چشمش كه بيفتد به دختري زيبا، جواني او را مي بيند اما زانوان خميده و عصاي خود را نه.”
― چاه بابل
― چاه بابل
“سعی کن چیزی را دوست بداری. فرقی هم نمی کند چه چیز. خدا، زن، موسیقی، حتا مشروب یا تریاک. ولی یک چیز را دوست بدار”
― همنوایی شبانه ارکستر چوبها
― همنوایی شبانه ارکستر چوبها
“چگونه به برنارد بگویم که مردِ بیابانی همیشه با سایهاش زندگی میکند . که هرجا میرود سایهاش را به سمت ِ راستش دارد ، یا چپش. که هرجا میرود یا به دنبال سایهاش میرود یا سایهاش را به دنبال میکشاند . که تنها یک لحظه ، فقط یک لحظه ، بیسایه میشود : عدل ِ ظهر ! وقتی تیغ ِ آفتاب درست به فرق ِ سر میکوبد .
تازه ، در این لحظه هم تنها نیست . مرد ِ بیابانی تنها ثروتش سایی اوست . مینشیند ، با او مینشیند . میایستد با او میایستد . صبح که میشود عظمت ِ او را امتداد میدهد تا مغرب ِ جهان . عصر که میشود غروب ِ او را امتداد میدهد تا مشرق ِ جهان . چه کسی اینهمه وفادار است ؟ این چنین رفیقی که را تیغ ِ آفتاب که به سر بکوبد رهاش میکنی بسوزد ؟ میبینی هی مچاله میشود در خود . میبینی به پات میافتد . راه میدهی که از زیر ِ ناخن ِ پاها نشت کند در تو . طبیعتت شده که این کمترین کار ِ توست در قبال او . خوب که قالب ِ تنت در تو نشست تیغ ِ آفتاب هزیمت کرده است . پس آرام آرام از زیر ِ ناخن ِ پاها خودش را میکشد بیرون . اما اگر نکشید ؟”
―
تازه ، در این لحظه هم تنها نیست . مرد ِ بیابانی تنها ثروتش سایی اوست . مینشیند ، با او مینشیند . میایستد با او میایستد . صبح که میشود عظمت ِ او را امتداد میدهد تا مغرب ِ جهان . عصر که میشود غروب ِ او را امتداد میدهد تا مشرق ِ جهان . چه کسی اینهمه وفادار است ؟ این چنین رفیقی که را تیغ ِ آفتاب که به سر بکوبد رهاش میکنی بسوزد ؟ میبینی هی مچاله میشود در خود . میبینی به پات میافتد . راه میدهی که از زیر ِ ناخن ِ پاها نشت کند در تو . طبیعتت شده که این کمترین کار ِ توست در قبال او . خوب که قالب ِ تنت در تو نشست تیغ ِ آفتاب هزیمت کرده است . پس آرام آرام از زیر ِ ناخن ِ پاها خودش را میکشد بیرون . اما اگر نکشید ؟”
―
Setareh’s 2024 Year in Books
Take a look at Setareh’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
Favorite Genres
Polls voted on by Setareh
Lists liked by Setareh




















