Zaman

Add friend
Sign in to Goodreads to learn more about Zaman.


Journey to the En...
Rate this book
Clear rating

 
Loading...
رضا براهنی
“شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد
دویدم از پیِ دیوانه‌ای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می‌ریخت
که آفتاب بیاید
نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم، چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
شبانه روز دریدم، دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی! زمانه صاحبِ سگ؛ من سگش
چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید
نیامد
کشیده‌ها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چُنان گدازه‌ی پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید
نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچه‌های جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید
نیامد”
رضا براهنی, خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم

Louis-Ferdinand Céline
“I have never voted in my life... I have always known and understood that the idiots are in a majority so it's certain they will win.”
Louis-Ferdinand Céline

احمد شاملو
“آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است”
احمد شاملو

Margaret Mitchell
“You should be kissed and often, by someone who knows how.”
Margaret Mitchell

فریدون مشیری
“تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبان دل، دلی لبریز مهر تو،
تو ای با دوستی دشمن!

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن ـ شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید

برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.

تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه، غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی ؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست،
ولی حق را ـ برادر جان ـ به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست!
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار!”
فريدون مشيری

year in books
Navid T...
938 books | 471 friends

Mahmood666
846 books | 258 friends

Savar M...
12 books | 203 friends

Masoud ...
110 books | 136 friends

محمدجوا...
24 books | 463 friends

لی لا
2 books | 27 friends

ایران دخت
0 books | 26 friends

Mrym Prhm
5 books | 27 friends

More friends…

Favorite Genres



Polls voted on by Zaman

Lists liked by Zaman