شمس لنگرودی > Quotes > Quote > Sabrarf liked it

شمس لنگرودی
“ساعت

دوازده و بيست و پنج دقيقه ي نيمروز

بيست و ششم آبان .



آفريدگارا

بگذار

دهان تو را ببوسم

غبار ستاره ها را از پلك فرشتگانت بروبم

كف خانه ات را

با دمب بريده ي شيطان جارو كنم

متولد شدم

در مرز نازك نيستي

سگ هاي شما

از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند .



پروردگارا

نه درخت گيلاس ، نه شراب به

از سر اشتباهي

آتش را

به نطفه هاي فرشته يي آميختي

و مرا آفريدي .



اما تو به من نفس بخشيدي عشق من !

دهانم را تو گشودي

و بال مرا كه نازك و پرپري بود

تو به پولادي از حرير

مبدل كردي .



سپاسگزارم خداي من

خنده را

براي دهان او

او را

به خاطر من

و مرا

به نيت گم شدن آفريدي”
شمس لنگرودی

No comments have been added yet.