هوشنگ گلشیری > Quotes > Quote > کافه ادبیات liked it
“همه چیز در هم نشت کرده بود؛ حتی خاطراتی که فکر میکرد برای همیشه دستنخورده در ذهنش باقی خواهد ماند بیرنگ شده بود و گاهی با «حال» جا عوض میکرد. انگار که بادی بوزد و همۀ بوها را در هم بریزد و آدم نداند حالا دقیقاً چندساله است و یا دستکم کجا باید دنبال آن بوی ثابت و قدیمی بگردد.”
―
―
No comments have been added yet.
