فرشته آتش > Recent Status Updates

والنسی طفلک بین قوم یعجوج و مجوج زندگی میکرد رسما😕
این محصولات دارویی ردفورن هم که تو خونواده استرلینگ رسما حکم چایی نبات داره

چه فک و فامیل درپیتی داری والنسی

بعد مجموعه مزخرف دختر مهتاب احساس میکنم این قراره به مذاقم خوش بیاد🌝

نمیدونم واقعا احساس حماقت میکنم با خوندن این کتاب. تایمی رو که میتونستم کتاب های خیلی قوی تر از ژانر مورد علاقه ام بخونم صرف این مزخرف شد ولی متاسفانه اخلاق بدم اینه که دلم نمیاد کتابی رو نخونده رها کنم مگر در شرایط خیلی استثنایی. امسال تا به اینجا بدترین سال مطالعاتی من محسوب میشه چون با توجه به کندخوان بودنم فقط دو تا کتاب بود که واقعا از خوندنشون بی اندازه لذت بردم، علی از زبان علی و معجزات خواربارفروشی نامیا

خواهش میکنم تموم شو
مغزم نیاز داره یه مدت شاهکار بخونم تا اثر کتابای بیخود این چند وقت از بین بره

بعد از چهار روز وقت کتاب خوندن پیدا کردم و برگشتم به ادامه این ناشاهکار
اصولا حالم از کلیشه مثلث های عشقی بهم میخوره
تو زندگی شخصیمم همچین چیزی برام قابل قبول نیست
تا وقتی کار قلبت با یه نفر تموم نشده نباید یکی دیگه رو هم تو دلت جا بدی و خب این کتاب این قاعده ذهنی منو نقض میکنه و واقعا دوستش ندارم

وقتی پدر صمیمی ترین دوستت فوت میکنه دیگه زیاد دل و دماغ کتاب خوندن نمیمونه🫠
مثلا میخواستم اینو ده روزه تموم کنم

صد رحمت به دختر مهتاب
چقدر سناریو سازی سو لین تن افتضاحه
قلمش مناسب بچه های زیر ۱۴ ساله

خب بریم جلد دوم هم بخونیم، کتاب رو دستم باد کرده چه کنم دیگه😪
فقط همین اول کاری بگم نشر مجازی این چه وضع ویراستاری و چاپه، چیه تحویل مردم میدی آخه😐؟

خداروشکر دیگه آخراشه

خسته کننده

نمیخوام باز غر بزنم
علارغم اینکه کلا این کتاب سلیقه ام نیست
میخوام اینو اضافه کنم که متاسفانه من خیلی طرفدار عشق اولم و اینکه میدونم در نهایت میره با ونژی این کتابو برام غیرقابل تحمل ترش هم میکنه🗿

تا من باشم گول تبلیغات رو نخورم، البته زمانی که این تحفه رو خریدم جاهل بودم هنوز.

یه ۱۵ صفحه تو حالت خواب آلود خوندم و باید بگم
لیوای، لیوای هر چی میکشی از مادر شیطان صفتت میکشی لیوای
خوندن این کتاب بهم حس بیهوده خوانی میده، آیا همه کتاب های فانتزی این شکلی ان؟!

عناصر فانتزی به سرعت باد میان و میرن، روایت های آبکی و سریع و حرکات بدون فکر کاراکتر ها
دختره تموم آرمانش نجات مادرشه با یه تعارف مافوقش که آره بیا بریم یه جای دور با هم با عشق زندگی کنیم نه تنها متوجه شد که عههههه چقدر تصمیمم برای نجات مادرم تا الان احمقانه بود، بلکه یادش رفت صبح با یکی دیگه کیس داشت.
با وجود اینکه اصلا به دلم ننشسته همچنان دارم میخونمش😂😂😂
وفادار فقط خودم

فقط سرعت مووآن کردن شینگ ین...
خواهر بعد چند ماه عاشق ونژی شد

انگار سگ دنبال نویسنده گذاشته انقدر که با سرعت و آبکی و سرسری یسری المان فانتزی وارد کتاب میکنه و ازشون میگذره
سه جلد کتاب نوشتی بازم یجوری داستان سرایی کردی انگار خواستی با عجله یچی سرهم کنی خانوم نویسنده
موندم اصلا چرا این کتاب انقدر اسم در کرد

پشیمونی و حسادت اکس ها حتی توی کتاب ها هم جذابه، تا میتونی حسودی کن لیوای بدبخت

🙄

لیوای خیلی راحت با فونگ می نامزد کرد و بیخیال شینگ ین شد...
عجبا🚶‍♀️
درسته عناصر جادویی زیادی به کار رفته تو این کتاب ولی روند اتفاقات خیلی سریعه و استفاده از المان های جادویی به شدت آبکیه. واقعا حوصله سر بره.

اوایل جلد اول کتابم و اسپویل شدم😂
همینجوریش داشتم با زور خودمو مجاب میکردم بخونمش
البته ریتم روونی داره ها بنظرم داستانش یکم بچگانه میاد
به هر حال وقتی میدونم ته سه جلد کتاب چخبره واقعا زورم میاد بخونم😭

خب تو آخرین چپتری که خوندم شینگ ین و لیوای کیس داشتن.
ولی از این کتاب دو جلد و سیصد و خورده ای صفحه باقی مونده هنوز👈🏻👉🏻

داره حوصله امو سر میبره

این ونژی که اسمش رو بسیار شنیدم تازه وارد داستان شده
از اونجایی که بوگ مارک همراهم ندارم، تند تند اینجا آپدیت میکنم