Amin > Recent Status Updates

She listened for a bird or for a cricket. Something she might know in all that dark.

The sun rose and climbed to a small hot midpoint in the sky. In the yard the man’s shadow pooled at his feet, a dark stain in which he stood.

«هیچکس به زندگی درس نمی‌دهد»

"Can you hear anything. Ear?"

The man can write. Wow.

"...just as he was cracking apart the first white-flame carbons of the evening into sky-drilling beams of pure arc light."
I mean, goddamn.

تریلی‌هایی با تاب‌ تحمل کون پشه:))

...huge double and triple trailer rigs that loved to find Volkswagens laboring up grades and go sashaying around them gracefully and at gnat’s-ass tolerances...

"Recall from broken banks the color of earth breaking into clear pool water her eyes; the figure blinking her eyes and speaking."

Pure Sci Fi poetry.

نمی‌دونم چه حکمت، رسم، سنت یا قانون نانوشته‌ای پشتش هست که ترجمه باید سخت‌فهم‌تر از متن اصلی بشه

"Why should anybody want to be only mortal? Better to stay an angel, angel."

رزواتر یک بار چیز جالبی به بیلی درباره کتابی که علمی-تخیلی نبود گفت. اینکه تمام چیزهایی که باید درباره زندگی بدانی در «برادران کارامازوف» فئودور داستایفسکی است. «اما همین هم دیگر کافی نیست،»

«به دشواری آب دهانش را قورت داد. سپس همه‌ی انرژی باقی‌مانده در سراسر جسم ویرانش، حتی نوک انگشتان پا و انگشتان دستش را جمع کرد. درپایان آنقدری انرژی فراهم کره بود تا این جمله را زمزمه کند:
چطور انقدر پیر شدم؟«

با هم به نمایشگاه جهانی نیویورک رفتیم، گذشته را چنان که شرکت فورد و والت دیزنی ترسیم کرده بود، دیدیم و آینده را آن‌گونه که جنرال موتورز پیش‌بینی کرده، تماشا کردیم.
و از خودم درباره اکنون پرسیدم: چقدر گسترده است، ژرفایش چقدر است، و چه اندازه از آن برای من خواهد ماند؟