Niloo’s Reviews > طرف خانهٔ سوان > Status Update
Niloo
is on page 66 of 600
خواب و رویا! خواب و بیداری! بیخوابی!
قرار شد پروست رو بذارم یه گوشهی قلبم و آروم آروم ازش صبوری رو یاد بگیرم. قرار شد آروم آروم بخونم چون همهی زندگیم رو در حال دویدن بودم. حالا اما رسیدم به بنبست. توان برگشتن از راهی که اومدم رو ندارم، پس میخوام یه مدت همینجا بشینم و سعی کنم برای تمام روزهایی که دویدم استراحت کنم.
-کامنت
— Apr 20, 2024 12:07PM
قرار شد پروست رو بذارم یه گوشهی قلبم و آروم آروم ازش صبوری رو یاد بگیرم. قرار شد آروم آروم بخونم چون همهی زندگیم رو در حال دویدن بودم. حالا اما رسیدم به بنبست. توان برگشتن از راهی که اومدم رو ندارم، پس میخوام یه مدت همینجا بشینم و سعی کنم برای تمام روزهایی که دویدم استراحت کنم.
-کامنت
31 likes · Like flag
Niloo’s Previous Updates
Niloo
is on page 450 of 600
بگو. از مهمانیها و جمعهای جهنمی بگو. از فراموش کردن راه خانه بگو. از درد بیفرجام بگو. از خوابگردی در کابوسهای قدیمی بگو.
— Jul 12, 2024 01:01AM
Niloo
is on page 371 of 600
دل من و سوان برای کومبره تنگ شده. فکر کنم جفتمون داریم لحظهشماری میکنیم برای بازگشت. (اگه اون زنیکه بذاره.)
— Jun 28, 2024 06:43AM
Niloo
is on page 284 of 600
پنجاه شب پیش عازم سفر پروست شدم. توی این پنجاه شبانه روز، حتی یک روز هم نبوده که بهش فکر نکرده باشم. کمکم بخشی از وجودم میشه و راوی و بقیه شخصیتهای پر از خرده و شیشهی داستانها و خواب و خیالهاش به بخشی از زندگیم تبدیل میشن.
توی آخرین صفحهی این جلد نوشتم، اینجا هم مینویسم که شاید بعدا چشمم بهش بیفته:
«یه روزی فرانسوی یاد میگیرم تا به زبان اصلی بخونمش.»
این کار بنظرم بزرگترین روش برای ادای احترامه.
— Jun 08, 2024 02:24PM
توی آخرین صفحهی این جلد نوشتم، اینجا هم مینویسم که شاید بعدا چشمم بهش بیفته:
«یه روزی فرانسوی یاد میگیرم تا به زبان اصلی بخونمش.»
این کار بنظرم بزرگترین روش برای ادای احترامه.
Niloo
is on page 214 of 600
بقیه میگن «در چشمهایش اشک جمع شد». پروست میگه:
در وسط چشمان آبی دوستمان شکاف ریزهی تیرهای پدیدار شد، انگار که سوزنی نادیده سوراخشان کرد، و از بقیه نینی چشمانش، در واکنش به آن، موجهایی آبی تراویدن گرفت.
— May 24, 2024 09:08AM
در وسط چشمان آبی دوستمان شکاف ریزهی تیرهای پدیدار شد، انگار که سوزنی نادیده سوراخشان کرد، و از بقیه نینی چشمانش، در واکنش به آن، موجهایی آبی تراویدن گرفت.
Niloo
is on page 169 of 600
خواب و خیال و خاطره رو با هم پیوند میزنه تا داستانهایی که جسم رنجورش ازشون محافظت میکنه رو بازگو کنه. من هنوز نمیشناسمت و هنوز اسمی برات ندارم، اما به مرور با هم آشنا میشیم و روزی میرسه که خاطرات، دردها و رنجهای تو رو مثل تمام آدمهای زندگیم، به دوش میکشم. من همینجوری هم، کوله بار سنگینی از تجربههای زیستهی دیگران رو با خودم کشون کشون میکشم. چیه یه تجربهی دیگه؟
— May 15, 2024 12:38AM
Niloo
is on page 115 of 600
در درون من هم بسیاری چیزها که برای همیشه ماندنیشان میپنداشتم نابود شدهاند، و چیزهایی تازه سربرکشیدهاند و از آنها رنجها و شادیهای تازهای زاده میشود که در آن زمان گمان نمیکردم، همچنان که درک رنجها و شادیهای گذشته اکنون برایم دشوار شده است.
— May 01, 2024 11:07PM
Niloo
is on page 83 of 600
دوست دارم کلمه بشم و برای همیشه لابهلای کلمات این کتاب جا خوش کنم.
— Apr 26, 2024 10:40AM
Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)
date
newest »
newest »



اول سفر طولانی و دور و درازی هستم که نمیخوام به مقصدش فکر کنم.