گلستان سعدی Quotes
گلستان سعدی
by
Saadi3,440 ratings, 4.50 average rating, 293 reviews
گلستان سعدی Quotes
Showing 1-30 of 31
“Human beings are members of a whole
In creation of one essence and soul
If one member is afflicted with pain
Other members uneasy will remain
If you have no sympathy for human pain
The name of human you cannot retain”
― گلستان سعدی
In creation of one essence and soul
If one member is afflicted with pain
Other members uneasy will remain
If you have no sympathy for human pain
The name of human you cannot retain”
― گلستان سعدی
“Men are respectable only as they respect.”
― Gulistan Or Rose Garden
― Gulistan Or Rose Garden
“The lover I am; it befits me to burn;
but what is the reason for your weeping and burning?
The candle replied: ‘Oh my ill-fated lover,
a honey-sweet [shirin] friend went away from me.
Someone like Shirin has deserted me;
there is fire on my head, as it was on Farhad’s.’
The candle continued, while a painful flood
each moment gushed down on his yellow cheeks:
'Pretender, this love is not your game,
as you have no patience, no strength to stand.
Untouched you shrink from a single flame,
whereas I stand still until I am consumed.
If the fire of love has scorched your wings,
look at me: it burned me from head to foot.”
― Golestan
but what is the reason for your weeping and burning?
The candle replied: ‘Oh my ill-fated lover,
a honey-sweet [shirin] friend went away from me.
Someone like Shirin has deserted me;
there is fire on my head, as it was on Farhad’s.’
The candle continued, while a painful flood
each moment gushed down on his yellow cheeks:
'Pretender, this love is not your game,
as you have no patience, no strength to stand.
Untouched you shrink from a single flame,
whereas I stand still until I am consumed.
If the fire of love has scorched your wings,
look at me: it burned me from head to foot.”
― Golestan
“Beware the build-up of an inward wound,
For it will at last burst forth;
Avoid, while you can, distress to one heart,
For a single moan can quake the Earth.”
― The Gulistan: or Rose-Garden or Shekh Muslihu'd-din Sadi of Shiraz
For it will at last burst forth;
Avoid, while you can, distress to one heart,
For a single moan can quake the Earth.”
― The Gulistan: or Rose-Garden or Shekh Muslihu'd-din Sadi of Shiraz
“ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی
وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم
گفتی به رنگ من گلی هرگز نبیند بلبلی
آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم
تا چند گویی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس
نه خود تویی زیبا و بس ما نیز هم بد نیستیم
ای شاهد هر مجلسی و آرام جان هر کسی
گر دوستان داری بسی ما نیز هم بد نیستیم
گفتی که چون من در زمی دیگر نباشد آدمی
ای جان لطف و مردمی ما نیز هم بد نیستیم
گر گلشن خوش بو تویی ور بلبل خوشگو تویی
ور در جهان نیکو تویی ما نیز هم بد نیستیم
گویی چه شد کان سروبن با ما نمیگوید سخن
گو بیوفایی پر مکن ما نیز هم بد نیستیم
گر تو به حسن افسانهای یا گوهر یک دانهای
از ما چرا بیگانهای ما نیز هم بد نیستیم
ای در دل ما داغ تو تا کی فریب و لاغ تو
گر به بود در باغ تو ما نیز هم بد نیستیم
باری غرور از سر بنه و انصاف درد من بده
ای باغ شفتالو و به ما نیز هم بد نیستیم
گفتم تو ما را دیدهای وز حال ما پرسیدهای
پس چون ز ما رنجیدهای ما نیز هم بد نیستیم
گفتی به از من در چگل صورت نبندد آب و گل
ای سست مهر سخت دل ما نیز هم بد نیستیم
سعدی گر آن زیباقرین بگزید بر ما همنشین
گو هر که خواهی برگزین ما نیز هم بد نیستیم”
― گلستان سعدی
وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم
گفتی به رنگ من گلی هرگز نبیند بلبلی
آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم
تا چند گویی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس
نه خود تویی زیبا و بس ما نیز هم بد نیستیم
ای شاهد هر مجلسی و آرام جان هر کسی
گر دوستان داری بسی ما نیز هم بد نیستیم
گفتی که چون من در زمی دیگر نباشد آدمی
ای جان لطف و مردمی ما نیز هم بد نیستیم
گر گلشن خوش بو تویی ور بلبل خوشگو تویی
ور در جهان نیکو تویی ما نیز هم بد نیستیم
گویی چه شد کان سروبن با ما نمیگوید سخن
گو بیوفایی پر مکن ما نیز هم بد نیستیم
گر تو به حسن افسانهای یا گوهر یک دانهای
از ما چرا بیگانهای ما نیز هم بد نیستیم
ای در دل ما داغ تو تا کی فریب و لاغ تو
گر به بود در باغ تو ما نیز هم بد نیستیم
باری غرور از سر بنه و انصاف درد من بده
ای باغ شفتالو و به ما نیز هم بد نیستیم
گفتم تو ما را دیدهای وز حال ما پرسیدهای
پس چون ز ما رنجیدهای ما نیز هم بد نیستیم
گفتی به از من در چگل صورت نبندد آب و گل
ای سست مهر سخت دل ما نیز هم بد نیستیم
سعدی گر آن زیباقرین بگزید بر ما همنشین
گو هر که خواهی برگزین ما نیز هم بد نیستیم”
― گلستان سعدی
“حقّ- جلَّ و عَلا- می بیند و می پوشد، و همسایه نمی بیند و می خروشد”
― گلستان سعدی
― گلستان سعدی
“زاهدی در سماع رندان بود/زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما تُرُش منشین/ که تو هم در میان ما تلخی”
― گلستان سعدی
گر ملولی ز ما تُرُش منشین/ که تو هم در میان ما تلخی”
― گلستان سعدی
“زاهدی در میان رندان بود/زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما تُرُش منشین/ که تو هم در میان ما تلخی”
― گلستان سعدی
گر ملولی ز ما تُرُش منشین/ که تو هم در میان ما تلخی”
― گلستان سعدی
“به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای/ و لیک می نتوان از زبان مردم رست”
― گلستان سعدی
― گلستان سعدی
“هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد/ بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد”
― گلستان سعدی
― گلستان سعدی
“ده درویشی در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند”
― گلستان سعدی
― گلستان سعدی
“Respondió el sabio: «No había probado la desgracia de ahogarse y por eso no apreciaba la seguridad de un barco, ya que el valor de la felicidad lo conoce aquel que ha conocido la calamidad».”
― گلستان سعدی
― گلستان سعدی
“حقّ -جَلَّ و عَلا-می بیند و می پوشد، و همسایه نمی بیند و می خروشد”
― The Gulistan of Sa'di
― The Gulistan of Sa'di
“دشمن چو از همه حیلتی فروماند سلسله دوستی بجنباند، پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند”
― The Gulistan of Sa'di
― The Gulistan of Sa'di
“زاهدی در سَماعِ رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما تُرُش منشین
که تو هم در میان ما تلخی”
― The Gulistan of Sa'di
زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما تُرُش منشین
که تو هم در میان ما تلخی”
― The Gulistan of Sa'di
“دربسته به روی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را
دربسته چه سود و عالم الغیب
دانای نهان و آشکارا”
― The Gulistan of Sa'di
تا عیب نگسترند ما را
دربسته چه سود و عالم الغیب
دانای نهان و آشکارا”
― The Gulistan of Sa'di
“ای هنرها گرفته بر کف دست
عیب ها بر گرفته زیر بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور
روز درماندگی به سیم دَغل”
― The Gulistan of Sa'di
عیب ها بر گرفته زیر بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور
روز درماندگی به سیم دَغل”
― The Gulistan of Sa'di
“دَلقت به چه کار آید و مِسحّی و مُرَقَّع
خود را ز عمل های نکوهیده بری دار
حاجت به کلاه بَرَکی داشتنت نیست
درویش صفت باش و کلاه تَتَری دار”
― The Gulistan of Sa'di
خود را ز عمل های نکوهیده بری دار
حاجت به کلاه بَرَکی داشتنت نیست
درویش صفت باش و کلاه تَتَری دار”
― The Gulistan of Sa'di
“ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند”
― The Gulistan of Sa'di
― The Gulistan of Sa'di
