روزها در راه Quotes
روزها در راه
by
شاهرخ مسکوب495 ratings, 4.38 average rating, 94 reviews
روزها در راه Quotes
Showing 1-15 of 15
“عشق جوهر همه رؤیاهاست و همیشه در جائی است که دست واقعیت به آن نمیرسد.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“پاهایم اینجاست ولی دلم آنجاست. زندگی و هوش وحواس من در جای دوری که از آن بریده شدهام میگذرد نه در جایی که در آن نیستم.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“روزهای من: تماشای گذشت زمان، بافتن خیالهای خوش و شکافتن آنها؛ کلاف خیال را بستن و باز کردن!”
― روزها در راه
― روزها در راه
“ظلمت غلیظ چیزی مثل قیر مذاب فضا را پر کرده است.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“هرچه پیشتر میروم تنهاتر میشوم. گمان میکنم «به روز واقعه» باید خودم جنازهام را به گورستان برسانم. راستی مردهای که جنازهی خودش را به دوش بکشد چه منظرهی عجیبی دارد. غریب، بیگانه.
کوه چه خواب سنگین ساکتی دارد. انگار هرگز بیدار نمیشود. حتی در عالم خیال.”
― روزها در راه
کوه چه خواب سنگین ساکتی دارد. انگار هرگز بیدار نمیشود. حتی در عالم خیال.”
― روزها در راه
“دوباره کمی خودم را به دست آوردهام و اندکاندک کار میکنم؛ همان جریانِ پیاپی از هم پاشیدن و به خود آمدن، پراکندگی و جمع و پیوسته جمعِ پریشانِ بودن!”
― روزها در راه
― روزها در راه
“هرچه پیشتر میروم تنهاتر میشوم. گمان میکنم «به روز واقعه» باید خودم جنازهام را به گورستان برسانم. راستی مردهای که جنازهی خودش را به دوش بکشد چه منظرهی عجیبی دارد. غریب، بیگانه.
کوه چه خواب سنگین ساکتی دارد. انگار هرگز بیدار نمیشود. حتی در عالم خیال.”
― روزها در راه
کوه چه خواب سنگین ساکتی دارد. انگار هرگز بیدار نمیشود. حتی در عالم خیال.”
― روزها در راه
“روزهایم مرا ویران میکنند. در عمرم آب میشوم تا پیمانه را پر کنم”
― روزها در راه
― روزها در راه
“ما ایرانیها مردمی هستیم که پرسش نمیکنیم در عوض پاسخ همه چیز را داریم. اهل دین و شیفتهی ایمانیم نه مرد فلسفه و تفکر.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“زمان میگذرد بی آنکه کرمهای ناپیدای ترسش در دلم بخزند و به سماجت زالو و تنبلی حلزون در آن لنگر بیندازند.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“افق چون دوردست است، همیشه فراخواننده و جذاب است و رمزی آشنا و مبهم دارد.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“چقدر مضحک است این ادبیات. فاصله سر موئی است، با یک تکان کوچک آدم پرت میشود توی چراگاه ابتذال که بماند و چرا کند و نشخوار کند و خوش باشد.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“بعضی وقتها جریان خیالات مثل سیلاب گلآلودی است که تکه پارههای چیزهای زیادی را در خود دارد و بی مقصدی و هدفی سر خود روان است.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“توأم با همه اینها فکر وحشتناک ایران مثل افعی در ته گودال خاطرم خوابیده است، هر وقت که بیدار میشود با نفسش، با شعله نگاهش مرا خاکستر میکند.”
― روزها در راه
― روزها در راه
“شاهرخ جان عزیزم، قصه ما بسر رسید ولی کلاغه به خونه اش نرسید. خدا کنه بالاخره به خونه اش برسه و خون این جوونها که کنار پیاده روها و جوی های آب ریخته برعکس خون ماها که توی کیسه های پلاستیکی ریخته شده هدر نره.
قربان تو میروم
گیتای «مجاهد»...
۲۱ آذر ۱۳۵۷”
― روزها در راه
قربان تو میروم
گیتای «مجاهد»...
۲۱ آذر ۱۳۵۷”
― روزها در راه
