Goodreads helps you follow your favorite authors. Be the first to learn about new releases!
Start by following فریاد ناصری.
Showing 1-3 of 3
“بهار بود
که آستانه کفشهای تو را پوشید
حالا تو با ستارههایی که
ریشه در خون من دارند
به خانه آمدهای
میخواهی
برف این همه سال را
در دلم آب کنی
که چه؟
من به رویاهای بلورین عادت کردهام
”
―
که آستانه کفشهای تو را پوشید
حالا تو با ستارههایی که
ریشه در خون من دارند
به خانه آمدهای
میخواهی
برف این همه سال را
در دلم آب کنی
که چه؟
من به رویاهای بلورین عادت کردهام
”
―
“سرت را بالا بگیر
که سیر همدیگر را نگاه کنیم
معلوم که نمیشود
شاید تا پاییز دیگر این خیابان
دلش خواست
که بزرگتر شود
گنجشکها روی برف راه میروند”
―
که سیر همدیگر را نگاه کنیم
معلوم که نمیشود
شاید تا پاییز دیگر این خیابان
دلش خواست
که بزرگتر شود
گنجشکها روی برف راه میروند”
―
“مثل صابونی
از دستهایم سُر میخوری
زندگی
زیر ناخنهایم جا میماند
بگذار
زندگی
با تمام سیاهیاش
در دستهایم بزرگ شود
روزی به خاطر موهایت هم که شده
دلت برای هر چه سیاهیست
لک میزد”
―
از دستهایم سُر میخوری
زندگی
زیر ناخنهایم جا میماند
بگذار
زندگی
با تمام سیاهیاش
در دستهایم بزرگ شود
روزی به خاطر موهایت هم که شده
دلت برای هر چه سیاهیست
لک میزد”
―




