فریاد ناصری
|
گنجشکها روی برف راه میروند
—
published
1387
—
2 editions
|
|
|
سربازهای خسته، پشت خاکریزهای تخت
—
published
2014
|
|
|
اوراد حاشا
|
|
|
سرزدن
—
published
2016
|
|
* Note: these are all the books on Goodreads for this author. To add more, click here.
“بهار بود
که آستانه کفشهای تو را پوشید
حالا تو با ستارههایی که
ریشه در خون من دارند
به خانه آمدهای
میخواهی
برف این همه سال را
در دلم آب کنی
که چه؟
من به رویاهای بلورین عادت کردهام
”
―
که آستانه کفشهای تو را پوشید
حالا تو با ستارههایی که
ریشه در خون من دارند
به خانه آمدهای
میخواهی
برف این همه سال را
در دلم آب کنی
که چه؟
من به رویاهای بلورین عادت کردهام
”
―
“سرت را بالا بگیر
که سیر همدیگر را نگاه کنیم
معلوم که نمیشود
شاید تا پاییز دیگر این خیابان
دلش خواست
که بزرگتر شود
گنجشکها روی برف راه میروند”
―
که سیر همدیگر را نگاه کنیم
معلوم که نمیشود
شاید تا پاییز دیگر این خیابان
دلش خواست
که بزرگتر شود
گنجشکها روی برف راه میروند”
―
“مثل صابونی
از دستهایم سُر میخوری
زندگی
زیر ناخنهایم جا میماند
بگذار
زندگی
با تمام سیاهیاش
در دستهایم بزرگ شود
روزی به خاطر موهایت هم که شده
دلت برای هر چه سیاهیست
لک میزد”
―
از دستهایم سُر میخوری
زندگی
زیر ناخنهایم جا میماند
بگذار
زندگی
با تمام سیاهیاش
در دستهایم بزرگ شود
روزی به خاطر موهایت هم که شده
دلت برای هر چه سیاهیست
لک میزد”
―
Is this you? Let us know. If not, help out and invite فریاد to Goodreads.

