Goodreads helps you follow your favorite authors. Be the first to learn about new releases!
Start by following فریبا وفی.
Showing 1-4 of 4
“هیچ کاری بی معنی تر از این نیست که بخواهی برای کسی که برایش مهم نیستی از خودت بگویی”
―
―
“راه رفتن خوب است. همیشه خوب بوده است. همیشه به درد می خورد. وقتی که فقیری و کرایه ی تاکسی گران تمام می شود، وقتی که ثروتمندی و چربی های بدنت با راه رفتن آب می شود. اگر بخواهی فکر کنی، می توانی راه بروی. اگر هم بخواهی از فکر خالی شوی باز هم باید راه بروی. برای احساس کردن زندگی در شلوغی ِ خیابان ها باید راه بروی و برای از یاد بردن آزار و بی مِهری مردم باز هم باید راه بروی. وقتی جوانی، وقتی پیری، وقتی هنوز بچه ای. هر توقف یعنی یک چیز خوشمزه. و برای توقف بعدی باید راه رفت.”
― پرندهی من
― پرندهی من
“جدی پرسید «میدونی چهقدر مادرا توی این سن به آغوش احتیاج دارند؟»
یک ساعت تمام حرف زد تا روشنم کرد.
«اگه آدمهای پیر نوازش بشن کمتر از مرگ میترسند.»”
― بیباد، بیپارو
یک ساعت تمام حرف زد تا روشنم کرد.
«اگه آدمهای پیر نوازش بشن کمتر از مرگ میترسند.»”
― بیباد، بیپارو
“دو هفته پیش بچههای مدرسه داشتند شعری رو با آواز میخوندند. برای جشن آخر سال تمرین میکردند. شاعر با آواز میپرسید کی میتونه قایق بادی رو برونه بیباد، کی میتونه قایق پارویی رو جلو ببره بی پارو. خود شاعر جواب میداد من نمیتونم، نه من و نه کس دیگهای که از دوست جدا بشه. یکدفعه وسط شعر اشکم سرازیر شد. بچهها وقتی دیدن گریه میکنم دیگه نخوندند. ساکت نگام کردند.”
― بیباد، بیپارو
― بیباد، بیپارو




