بیباد، بیپارو Quotes
بیباد، بیپارو
by
فریبا وفی160 ratings, 3.14 average rating, 30 reviews
بیباد، بیپارو Quotes
Showing 1-2 of 2
“جدی پرسید «میدونی چهقدر مادرا توی این سن به آغوش احتیاج دارند؟»
یک ساعت تمام حرف زد تا روشنم کرد.
«اگه آدمهای پیر نوازش بشن کمتر از مرگ میترسند.»”
― بیباد، بیپارو
یک ساعت تمام حرف زد تا روشنم کرد.
«اگه آدمهای پیر نوازش بشن کمتر از مرگ میترسند.»”
― بیباد، بیپارو
“دو هفته پیش بچههای مدرسه داشتند شعری رو با آواز میخوندند. برای جشن آخر سال تمرین میکردند. شاعر با آواز میپرسید کی میتونه قایق بادی رو برونه بیباد، کی میتونه قایق پارویی رو جلو ببره بی پارو. خود شاعر جواب میداد من نمیتونم، نه من و نه کس دیگهای که از دوست جدا بشه. یکدفعه وسط شعر اشکم سرازیر شد. بچهها وقتی دیدن گریه میکنم دیگه نخوندند. ساکت نگام کردند.”
― بیباد، بیپارو
― بیباد، بیپارو
