امیر اور

more photos (20)

امیر اور’s Followers (1)

member photo

امیر اور


Born
in Tel Aviv, Israel
July 01, 1956

Website

Genre


امیر اور(به عبری: אמיר אור)( -۱۹۵۶) شاعر عبری زبان ست که آثارش تاکنون به بیش از چهل زبان ترجمه شداست. در آثار امیر اور مضامین مذهبی، عرفانی و اشراق گرایانه ای دیده می شود و این به گونه ای ست که بسیاری از کارهای او را به متون حکیمانه و شطحیات شبیه ساخته است
امیر اور یکی از شاعران منتخب یونسکو تحت عنوان شاعران صلح است و در طول چند دهه حضور مستمری در فستیوال های جهانی شعر داشته است
اور برنده ی جایزه ی شعر استروگا ۲۰۲۰ در کنار شاعران بزرگی نظیر آدونیس، محمود درویش، پابلو نرودا، دابلیو. اچ. اودن، تدهیوز، جوزف برادسکی، آلن گینزبرگ، شیموس هینی، مارگارت اتوود، دابلیو. اس. مروین و... است.
او در سال ۲۰۱۹ موفق به دریافت نشان هومر در شعر شد

امیر اور در تل آویو به دنیا آمد و در دانشگاه عبری اورشلیم الهیات و فلسفه خواند. خانواده او از بازماندگان لهستانی هولو
...more

امیر اور isn't a Goodreads Author (yet), but they do have a blog, so here are some recent posts imported from their feed.

قسمت ششم و آخر از رمان قلمرو / داستانی بر اساس زندگی داوود/ نوشته‌ی امیر اور/ ترجمه‌ی رزا جمالی

قلمرو داستانی بر اساسِ زندگیِ داوود نوشته‌ی امیر اور ترجمه: رُزا جمالی THE KINGDOM A NOVEL BY AMIR OR TRANSLATED INTO PERSIAN BY ROSA JAMALI به سه فصلِ اول در یوتیوب گوش کنید خرید از سی‌بوک در این داستان داوود از منظری خاص و تاریخی و بنابر اسنادی روایت می‌شود که در آن هنوز یهودیت به دنیا نیامده است. مترجم پنج قسمت قبل را در لینک‌های زیر یخوانید: قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم قسمت پنجم ۶۵ « Read more of this blog post »
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on October 12, 2022 12:45
Average rating: 4.0 · 3 ratings · 1 review · 2 distinct works
زبان منشوری‌ست

by
really liked it 4.00 avg rating — 3 ratings — published 2020
Rate this book
Clear rating
شن و زمان

by
0.00 avg rating — 0 ratings
Rate this book
Clear rating

* Note: these are all the books on Goodreads for this author. To add more, click here.

Quotes by امیر اور  (?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)

“خالی
شعری از امیر اور
ترجمه ی رُزا جمالی

در انتها خالی ست
پَر وُ بالی باقی نمانده از آن
بال های جهان”
امیر اور, زبان منشوری‌ست

“بشنو

مرا بشنو که بر تو می خوانم در نیمه راه این شب
چرا که روح ام سست شده است
مگر آن‌ که روح ام را به آن اندازه که باید دست آموز کنی
تمنایی در قلبِ من، بی‌هیچ ترسی، بگذار اینجا راه بروم، نیمه شب است
در سایه‌‌ای میانِ دو کوه قدم می‌زنم
شبیه کودکی که مفاهیم را به یاد می‌آورد به خاطر می‌آورم گرچه آن را فراموش کرده‌ام
شبی بیچهره پر و بال می‌دهد به خاطره‌ی آنکه دیگری را ندارد.
و آرزویی بی‌تسلا که خیز انداخته با این سکوت بر تمامِ مردمی که من شده‌ام حالا
در عشقی از هم گسیخته که دیگر به دست نخواهد آمد هرگز
که رستگاریِ هرکسی با فرزندِ خویش تنها بیشتر ازیک نسل فاصله دارد
از سمتِ تاریکِ مردمک‌هام نگاه می‌کند و می‌بیند آنچه را که در من می‌بیند
شغال‌ها که پیش از دریدنِ شکارشان برگشته‌اند
و جغدها که تکه‌گوشت خامشان را بلعیده‌اند
شهرهای این مردمان تغییر شکل یافته به چراغ‌هاشان
و سایه‌سارِ کوه‌ها سراشیبی‌اش را گسترده‌است
ازدحام گرفته از موجوداتِ شب
درایستگاهها؛ بالای آن عرشه
آن کشتی که در مه و غبارست
از سوارکردن سیاحانِ رویا دست شسته.
ناپدید می شود و چهره اش را از دست می‌دهد،
و قطره قطره می‌چکد بر پهنه اش و آنجا که قرار گرفته است
و آرمیدنی‌ست بسیار در شب، که به سرآغازِخود برمی‌گردد
همانندِ ماری‌ست که تازه بلعیدنِ دم‌اش را به پایان رسانده
تاریکی عمق می‌گیرد و رویایی درآن نیست.
به آشیانه اش بر‌می‌گردد، رعشه گرفته است بین هستی و عدم، به سمتِ درون و به سمتِ بیرون
کمتر از پهنای این وسعت، در زیرِ چشم‌هامان با پلک‌هایی فروبسته
زمانی که جانِ ما به آرامی جهانی را در خود روشنایی داده
شبنمی که درحرارت خورشید به آسانی خشک می‌شود
اما این جانِ آدمی ست که به آسانی از بین می رود
با شب که به کشتزارها برگشته است
و این عصب‌های محتضر که تازه اتصال خود را ازپر کننده‌ی ولتاژهای بالا از دست داده‌اند
قلبی که شفاف می‌شود
شبیه بوتیماری‌ست که به دنیا نمی‌آید
و پاها سست می‌شوند از هر حرکتی،
تمام رویاست که قطره قطره می‌چکد به گوارشی آرام
چنان که رمه‌‌ای بزکوهی ست که از چرا برمی‌گردد
که دوباره به سایه ها بدل شود
پس من بی‌آنکه دانسته باشم می‌دانم که
چون نطفه‌ای از زهدان بیرون کشیده شدم
برچشمانِ آن آرامشِ بزرگ
بر دهانِ گردابی که به دورِ خود می‌چرخد.
از آنجا چه باز می‌شود: راه‌هایی بی‌شمار برای خویش
و "هست"، "بود"، "خواهد بود" برغربالِ راههایی پیچ درپیچ
مویرگی از خون که در بدن منتشر می‌شود.
به ضربآهنگِ خداوند ضرب می‌گیرم
به سمتِ او می‌رُویَم و منتشر می‌شوم
در ازدحامی از کلِ هجومِ بودن
ضربانی بود که تنها عروج می‌یافت
شبیهِ رمزی گشوده
ذهنم بسط می‌یابد که درون را لمس‌کند
لمس کند تمامِ مردم‌ام را
این جهان است و تمامیتِ موجودات و این تنِ من است
یاخته‌های بی‌شمارِ چه کسی‌ست که میزبانِ بهشتِ درون است؟
صورت و برج فلکی، ستارگانِ درون با تمامِ ساکنانِ آن‌ها
و زندگی‌ها که سوسو می‌زند در دوردست
و حیات که از شگفتی نیرو می‌گیرد در مسافتی دور
در آهنگی مرکب که ضرباتش گسترش می‌یابد
و خود را جمع می‌کند دوباره در بازدمِ زندگی
که خودش را خالی کند
که تنها امکانی از وجود باشد
تنها جرقه ای از جهانی که در درون تورم یافته
و مانند ذره‌ای تک بر انتهای اسیدِ آمینه
و یا شبیه بلوری شفاف که بی آگاهی از پیدایش وجودش شکل می‌گیرد،
شبیه جاندارانی بر روحم که از چشم‌ها مخفی‌اند
چنان که نشانه‌ای کوچک و نوشتاری بی هیچ طولی و یا بُعدی
و در جهانی دیگر بیرون از فهمِ من
جایی که در تصورِ من نمی‌گنجد
و آنجا شکلی ست که از آن هستی بی بُعد بر آمده است
من تنها نعمتی هستم که از درون خودم و ماوراء می‌گذرم
و این جهانی‌ست به جهانی دیگر، از امکانی به رهایی
و از وجود داشتن به عطشِ بودن
اما زمان دراینجا نیست.
دستی که بر دهانِ توست تا که روبنده را از چهره‌ی ما برگیرند
که نقابی را ازپسِ نقابی دیگر برداریم ، تا حاشیه‌های نیستی
طوماری، ارغوانی، بی ضخامت
از دیواره‌های پستِ گنبدِ تاریکی
و بی هیچ اشاره‌ای پیشاپیش، جهان از تکه‌های نور متولد می‌شود
چشمی پدیدار می‌شود
نیمه باز
در پسِ گنبدِ زمین
که ببینی که آنجا چیست که باید ببینی

فارسیِ رُزا جمالی”
امیر اور

“غروبِ آفتاب

در این نورِ آسیب پذیر که سایه می‌گسترد
چشم از سایه‌اش گشاد شده، از این نبودن ژرفنا گرفته
چیزها در فضا آویزان می‌شوند، به زمین درآمده با این دیده شدن
به وضوح
و آن حالتی که در آن حضور دارند حالا
در حالی که محو می‌شوند.

و کم سو شده این چشمی که خلق می‌کند
و جهانی که جریان پیدا کرده انگار که قبل ازین دریا بوده
هر کسی که در جلوی من است، پشت من است و در کنارم
که من است و اینجا نیست
چه دیر شده است و روز به پایان رسیده
و ما اینجا تنها باقی مانده ایم.

در ساحلِ جهان
آنجا نشستیم
به استغاثه‌ی ارواح
آنجا می‌گرییم، بی‌چشم
وقتی که نگاه خیره‌ی ما
قطره قطره به آن دریای بزرگ می‌ریزد
و ناگهان به خاطر می‌آوریم
که بوده ایم
ما

فارسیِ رُزا جمالی”
امیر اور



Is this you? Let us know. If not, help out and invite امیر to Goodreads.