علیرضا بدیع

علیرضا بدیع’s Followers (13)

member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo

علیرضا بدیع



Average rating: 3.31 · 283 ratings · 38 reviews · 6 distinct worksSimilar authors
ماه و ماهی

3.32 avg rating — 77 ratings
Rate this book
Clear rating
چله‌ی تاک

3.17 avg rating — 70 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
از پنجره‌های بی‌پرنده

3.37 avg rating — 62 ratings
Rate this book
Clear rating
شجره نامه یک جن

3.46 avg rating — 57 ratings — published 1393
Rate this book
Clear rating
حبسیه های یک ماهی که دل به ...

3.08 avg rating — 12 ratings — published 2005
Rate this book
Clear rating
گنجشک‌های معبد انجیر

liked it 3.00 avg rating — 5 ratings
Rate this book
Clear rating
More books by علیرضا بدیع…
Quotes by علیرضا بدیع  (?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)

“تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی

ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی”
علیرضا بدیع

“پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ‌های تـازه مــرا آشنا کند

پاییز می‌رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند

او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند

او قول داده است که امسال از سفر
اندوه‌هــای تازه بیــارد، خـدا کند

او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قـول داده است بـه قــولش وفا کند

پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند

تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش ...، صدای پای خزان است، یک نفر
در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...”
علیرضا بدیع

“مردی پیاده آمده تا روستای تو
شعری شکفته روی لبانش برای تو

آورده لهجه های پُر از دود شهر را
آرام شستشو بدهد در صدای تو

یک استکان طراوت گل های تازه دم
یک لقمه آفتاب سحر ناشتای تو

هر چار فصل، دامن چل تکه ات بهار
!هر هشت روز هفته دلم مبتلای تو

"در کوچه باغ های نشابور و "باغرود
پیچیده ماجرای من و ماجرای تو

گه گاه اگر که سر به هوا می شوم چه عیب؟
گه گاه می زند به سرِ من هوای تو

!جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن
خواهد چکید از بدنم چشم های تو
!
!
!
این ردّ کفش نیست، نشان تعجب است
روییده وقت رفتنت از ردّ پای تو”
علیرضا بدیع



Is this you? Let us know. If not, help out and invite علیرضا to Goodreads.