مهشید امیرشاهی
Born
in Kermanshah, Iran
April 09, 1937
Genre
|
در حضر
—
published
1995
—
2 editions
|
|
|
به صیغه اول شخص مفرد
|
|
|
عروسی عباس خان
—
published
1998
—
3 editions
|
|
|
دده قدم خیر
—
published
1999
|
|
|
ماه عسل شهربانو
—
published
2001
—
2 editions
|
|
|
سار بی بی خانم
|
|
|
حدیث نفس مهراولیا
—
published
2010
|
|
|
در سفر
—
published
2008
|
|
|
بعد از روز آخر
—
published
1969
|
|
|
کوچه بن بست
—
published
1970
|
|
“شبها فریاد «الله اکبر» مثل ابر انبوهی آسمان شهر را میپوشاند. گاه صدای تک تیری مثل شهاب بر سطح این ابر خراشی میدهد و در لایههای دور دستش گم میشود. فاصلهی دو «الله اکبر» را سکوتی پر میکند که به انبوهی خود صداست.”
― در حضر
― در حضر
“من بیش از آنچه به «آینده» تعلق داشته باشم با «خاک» پیوند دارم. من در جستجوی خاک گمشدهای هستم که در آن ریشه گرفتهام و آفتابی که در پرتواش توان یافتهام و آبی که به برکتش رشد کردهام. هر قدر این خاک هرزهپرور، هر قدر این آفتاب سوزان، هر قدر این آب باریک، من به آن بستهام. من درخت گلخانه نیستم، من گیاه خودروی بیابانهای لخت کویرم.
من به این صحرا، این خاک، این وطن باز خواهم گشت. آنجا به من تعلق دارد که دلم همآهنگ با هر برگ خزانزدهاش میلرزد، و رگ و پیم به هر شاخهٔ درخت سوختهاش گره خورده است. به من، که گلهای نادرش را میشناسم و از عطر حافظ و سعدی و خیامش مستم. به من، که نه ادعای مسلمانی دارم و نه بضاعت مستضعفی. به من، که ایرانیم.”
― در سفر
من به این صحرا، این خاک، این وطن باز خواهم گشت. آنجا به من تعلق دارد که دلم همآهنگ با هر برگ خزانزدهاش میلرزد، و رگ و پیم به هر شاخهٔ درخت سوختهاش گره خورده است. به من، که گلهای نادرش را میشناسم و از عطر حافظ و سعدی و خیامش مستم. به من، که نه ادعای مسلمانی دارم و نه بضاعت مستضعفی. به من، که ایرانیم.”
― در سفر
Is this you? Let us know. If not, help out and invite مهشید to Goodreads.

































