محمدرضا کاتب
Born
Tehran, Iran
|
هیس
—
published
1999
—
4 editions
|
|
|
وقت تقصیر
—
published
2005
|
|
|
پَستی
—
published
2002
|
|
|
بیترسی
—
published
2013
|
|
|
آفتابپرست نازنین
—
published
2010
—
2 editions
|
|
|
رامکننده
—
published
2011
|
|
|
بالزنها
|
|
|
پري در آبگينه
—
published
1992
|
|
|
دوشنبه های آبی ماه
|
|
|
چشمهايم آبی بود
—
published
2015
|
|
“جهانشاه گفت:
از اینکه با طناب بمیرم خیلی می ترسم. آن هم با گره های گنده ای که سرش می زنند. کسی که با طناب بمیرد، نمرده خفه شده فقط. باید خون تا قطره آخرش از بدن برود بیرون تا آدم مرده حساب شود. تیرباران خوبی اش همین است: با طناب خون لخته می شود فقط توی رگ ها. آن طوری روح آدم همه اش زجر می کشد. تا خون آدم نریزد بیرون روی زمین، روح سبک نمی شود،نمی رود بالا. روی زمین می ماند. آن وقت مجبور است هی برود تو نخ این و آن و اذیتشان کند.”
― هیس
از اینکه با طناب بمیرم خیلی می ترسم. آن هم با گره های گنده ای که سرش می زنند. کسی که با طناب بمیرد، نمرده خفه شده فقط. باید خون تا قطره آخرش از بدن برود بیرون تا آدم مرده حساب شود. تیرباران خوبی اش همین است: با طناب خون لخته می شود فقط توی رگ ها. آن طوری روح آدم همه اش زجر می کشد. تا خون آدم نریزد بیرون روی زمین، روح سبک نمی شود،نمی رود بالا. روی زمین می ماند. آن وقت مجبور است هی برود تو نخ این و آن و اذیتشان کند.”
― هیس
“و بدی اسرار در این است که خیلی از آنها را اگر همین طور صاف بگویی مطلب از دست می رود.فقط باید به آن اشاره کرد و رفت.شنونده باید عاقل باشد احتیاجی به عقل گوینده نیست.”
― هیس
― هیس
“دم مرگ معنی خیلی چیزها عوض می شود: یکمرتبه می بینی یک چیزی که سی سال یک قیافه بوده حالا قیافه دیگر شده، یک رنگ دیگر شده. کلید خیلی از چیزهایی که آدم نمی فهمد فقط به دست مرگ است”
― هیس
― هیس
Is this you? Let us know. If not, help out and invite محمدرضا to Goodreads.


























