چاپ کتاب "دورنمای کاسل راک" (آلیس مونرو)
سه سال پیش که ترجمهی کتاب
"دورنمای کاسل راک" را سپردم دست ناشر نه هنوز اوضاع اینقدر پراسترس
بود و نه هنوز خودم با روال چاپ آشنایی داشتم. مدت زیادی نگذشته بود که خواستم
ترجمهی دیگری را شروع کنم. اولش رفتم سراغ داستانهای کوتاه نویسندهای که دوستش
داشتم بعد ولش کردم و رفتم سراغ نمایشنامه. حدود یک سال گذشت و من فکر میکردم
شاید قرار نیست خبری شود. زنگ زدم ناشر و ناشر گفت که کتابم مجوز گرفته باز اشتیاق
پیدا کردم و رفتم سراغ ترجمههای نیمهتمامم اما باز یک سال گذشت و خبری از چاپ
نشد و من مکررن چند ماهی یک بار زنگ میزدم و چاپ کتابم به تعویق میافتاد(از این
نمایشگاه کتاب تا تابستان، از تابستان تا پاییز...تا زمستان...تا بعد از عید....تا
نمایشگاه...تا تابستان...تا آخر پاییز ....). در این میان همان سال اول بعد از
مجوز که نسخهی ویرایش شده را دیدم متوجه شدم یکی از داستانها نیست و وقتی پرسیدم
فهمیدم داستان را ارشاد حذف کرد و خوب البته ناشر هم به من نگفته بود. تمام این سهسال تقدیم نامهی کتاب
را که برای مادرم نوشته بودم توی فایل ترجمه روی کامپیوتر مرور میکردم و بهش خیره
میشدم و توی ذهنم مرور میکردم وقتی کتاب بیاید دستم و به مادرم نشانش بدهم از من
خوشحالتر میشود. این مدت اینقدر در جواب مادرم که از چاپ کتابم میپرسید گفتم فلان
زمستان و فلان بهار و .... که گاهی فکر میکردم اگر مادرم فکر کند دروغ میگویم حق
دارد.
حالا دو سه روزیست کتابم چاپ شده. از
آنجایی که تهران نیستم هنوز کتابم را در دست نگرفتم و از نزدیک نگاهش نکردهام.
(انگار که یک موجود فضایی را قرار است ملاقات کنم) مدام به خودم میگفتم کتاب که
دستم بیاید ترجمههای ناتمامم را هم شروع میکنم اما الان واقعن نمیدانم این
موضوع به این زودیها محرکم شود یا نه.
[image error]
Zahra Neychin's Blog
- Zahra Neychin's profile
- 20 followers

