یه مدته فی س بو ک خیلی منو از این‌جا دور کرده و حالا با ا...

یه مدته فی س بو ک خیلی منو از این‌جا دور کرده و حالا با این پیش‌بینی‌هایی که درمورد ا ی ن ترنت م لی  می‌کنن فکر می‌کنم دوباره همه‌ی اونایی که مثل من از وبلاگ‌نویسی دور شدن با اجرا شدن این قضیه برمی‌گردن همی‌جا‌ها هرچند شاید همه‌ی این‌ها هم ازمون گرفته بشه.


اون‌وقت‌ها که این‌جا می‌نوشتم زیاد به فکر سان س و ر نبودم شاید احساس امنیت می‌کردم این‌جا اما به هرحال همه‌چیز الان عوض شده. الان قضیه شده مثل سی گار کشیدن. اون‌موقع‌ها که یواشکی سی گار می‌کشیدم همش به این فکر می‌کردم که که یه روزی می‌رسه که بتونم راحت روزی چندتا سیگار بکشم اما الان که راحت‌تر اما نه کاملن راحت می‌شه سی گار بکشم بازم دنبال فرصتی هستم که یواشکی سی گار بکشم. یادمه یه‌ شب با دوستم تو خیابون دربه‌در دنبال یه‌جای خلوت بودیم که سی گار بکشیم. یه پل هوایی دیدیم. رفتیم بالای پل و سی گار رو روشن کردیم و اون‌قدر هیجان و ترس ما رو گرفته بود که سی گار کشیدنمون یه حالی بهمون داد که انگار سی گاری کشیدیم. خلاصه اون شعف رو شاید دیگه هیچ‌وقت با سی گار‌کشیدن حس نکردیم. حالا انگار اومدم این‌جا یواشکی پست بذارم انگار شعفش یه‌جورایی خاطره‌انگیز‌تره. هیچ‌وقت دلم نمی‌خواست جلو دیگران سی گار بکشم برعکس دلم می‌خواست هرجا بخوام سی گار بکشم و کسی نگاهم نکنه هرچند کلی جمعیت اطرافم باشه( برای همین بعضی حرف‌ها رو نمی‌شه هرجایی زد).


وقتی اون‌موقع‌ها تیغ بر می‌داشتم و دستم رو خط‌خطی می‌کردم یا دستم رو می‌چسبوندم به بخاری و اتو تا مدت‌ها مجبور بودم پنهانشون کنم تا مبادا کسی ببینه و سوال‌پیچم کنه اما بعدها زیادی این کارو می‌کردم و مادرجانم بالاخره فهمید و دوباره فهمید و فهمید ولی من کاری از دستم ساخته نبود.


اولین‌بار که سی‌ گار رو نبردم تو حمام بکشم نشستم توی اتاق. شیر گرم کردم. داشتم قرمز کیشلوفسکی رو می‌دیدم. سه‌تا پشت سر هم روشن کردم. بعد رفتم نشستم توی کمد دیواری (آخه من جثه‌ی کوچکی دارم) توی تاریکی و کلی به تاریکی خیره شدم و احساس شعف کردم.


این ذهن فانتزی و تا حدی سورئالم با مغلطه‌ی پارانویا و مالیخولیا همیشه پر از ترسه. من از ترسم بدم نمیاد. وقتی نمی‌ترسم یعنی وقتی بدبین نمی‌شم احساس حماقت می‌کنم حالا هرچی من بخوام فکر کنم لیبرالم اما نمی‌شه،‌ با خلوت‌خواهی من جور درنمیاد.


 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on January 07, 2012 18:58
No comments have been added yet.


Zahra Neychin's Blog

Zahra Neychin
Zahra Neychin isn't a Goodreads Author (yet), but they do have a blog, so here are some recent posts imported from their feed.
Follow Zahra Neychin's blog with rss.