(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
Zoya Pirzad

“مادرم معمولا موهايش را صاف روي شانه ها مي ريخت. مگر يكشنبه ها كه با ده ها سنجاق جمعشان مي كرد بالاي سر. هر بار هنوز مراسم كليسا تمام نشده، سنجاق ها از لاي موها سر مي خورد و موهايش دوباره ولو مي شد روي شانه. عصر يكشنبه اي كه مادربزرگ ناهار مهمان ما بود و از توي بشقاب برش يك سنجاق سر بيرون آورد، مادرم موهايش را براي هميشه كوتاه كرد”

Zoyâ Pirzâd, یک روز مانده به عید پاک
Read more quotes from Zoya Pirzad


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!

1 like
All Members Who Liked This Quote



This Quote Is From

یک روز مانده به عید پاک یک روز مانده به عید پاک by Zoya Pirzad
818 ratings, average rating, 103 reviews

Browse By Tag