امیر حسین > امیر حسین's Quotes

Showing 1-17 of 17
sort by

  • #1
    Romain Gary
    “کسانی که عقاید احمقانه شان را ابراز می کنند اغلب بسیار حساسند. هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد کمتر باید با او مخالفت کرد”
    Romain Gary, خداحافظ گاری کوپر

  • #2
    “یه جور غم انگیز؛ خنده دار.
    یا شایدم یه جور خنده دار؛ غم انگیز”
    فرهاد جعفری / Farhad Jafari, کافه پیانو

  • #3
    Masoud Kimiai
    “آدمک برفی خسیس بود
    تا میانه تابستان ماند
    کسی ندانست
    قلب گداخته من
    در درونش می طپید و پنهان بود
    و او عاشقانه مقاومت می کرد”
    مسعود کیمیایی

  • #4
    Friedrich Nietzsche
    “Without music, life would be a mistake.”
    Friedrich Nietzsche, Twilight of the Idols

  • #5
    Romain Gary
    “برای بارور شدن مردان بزرگ «کودِ تاریخ» لازم است. گلهای عجیب و غریبی که به وجود می آورد، مثل گاندی، ناپلئون. اینها همه از اعماق کثافت بیرون می آن، از ته بیست قرن چرک و خون و کود تاریخ سر بلند می کنن”
    Romain Gary, خداحافظ گاری کوپر

  • #6
    Friedrich Nietzsche
    “آشفتگي من از اين نيست که تو به من دروغ گفته اي، از اين آشفته ام که ديگر نميتوانم تو را باور کنم.



    فريدريش نيچه

  • #7
    Abolqasem Ferdowsi
    “چو ايران نباشد تن من مباد
    بدين بوم و بر زنده يک تن مباد
    بيا تا همه تن به کشتن دهيم
    مبادا که کشور به دشمن دهيم
    دريغ است ايران که ويران شود
    کنام پلنگان و شيران شود”
    ابوالقاسم فردوسی

  • #8
    حسین پناهی
    “و رسالت من این خواهد بود
    تا دو استکان چای داغ را
    از میان دویست جنگ خونین
    به سلامت بگذرانم
    تا در شبی بارانی
    آن ها را
    با خدای خویش
    چشم در چشم هم نوش کنیم”
    حسین پناهی

  • #9
    حسین پناهی
    “معنای این همه سکوت چیست؟
    من گم شدم در تو؟
    یا تو گم شدی در من ای زمان؟
    کاش هرگز آن روز
    از درخت انجیر
    پایین نیامده بودم.”
    حسین پناهی

  • #10
    حسین پناهی
    “هنوز از اتاق همینگوی بوی باروت میاد
    هنوز هم ادکلن مرلین مونرو نیمه تمام مانده
    و پیرزنان به وقت گذشتن از کف آخرین اتاق مایاکوفسکی دامن خود را جمع می کنند
    یکی می آید به زور
    یکی می رود به انتخاب”
    حسین پناهی

  • #11
    فریبا وفی
    “هیچ کاری بی معنی تر از این نیست که بخواهی برای کسی که برایش مهم نیستی از خودت بگویی”
    فریبا وفی

  • #12
    بهاره ارشدریاحی
    “نمی‌توانستم روی کلماتی که از دهان اشکان خارج می‌شدند، تمرکز کنم. کلمات با موسیقی کلام‌اش، مثل مه غلیظی در نزدیک دهان می‌ماندند. من به دهان نیمه بازش نگاه می‌کردم که چطور بعد از گفتن حرف [آ] در آخر بیت‌ها، باز می‌ماند و آرام آرام بسته می‌شد. لب‌هایش شکل کلمه‌ها می‌شدند و لبخند محوی بین نفس‌گرفتن‌هایش برای خواندن سطر بعدی می‌ماند روی چهره‌اش.. می‌توانستم حرکت قفسه‌ی سینه‌اش را با ریتم نفس‌ها، که موسیقی کلمات را می‌ساختند، دنبال کنم. ولی نمی‌فهمیدم چه می‌گوید. معنای جمله‌ها و شعرها و داستان‌ها از لابه‌لای دستانم، جاری می‌شد. قطره قطره فرو می‌ریخت و من درمی‌ماندم. در لحظه اسیر شده بودم؛ در تب. در آخرین نفس‌هایم. در جسمی که تحلیل رفته بود.. در موسیقی بی صدای حرکات لب‌ها و قفسه‌ی سینه‌ی اشکان که سنگین، بالا و پائین می‌رفت با حجم نفس‌ها، با وزن کلمات، با پلک‌هایی که از سنگینی مفاهیم خم می‌شدند و می‌افتادند. و مژه‌ها، که نرم، می‌ریختند روی نگاهی که به کاغذ می‌ماند..”
    بهاره ارشدریاحی, لیتیوم کربنات

  • #13
    بیژن نجدی
    “آفتاب را دوست دارم
    به خاطر پیراهن‌ات روی طناب رخت
    باران را
    اگر که می‌بارد
    بر چتر آبی تو
    و چون تو نماز می‌خوانی
    من خداپرست شده‌ام”
    بیژن نَجدی

  • #14
    احمد شاملو
    “کوه از نخستین سنگ آغاز می شود و انسان از نخستین درد”
    احمد شاملو

  • #15
    Forough Farrokhzad
    “من از شب حرف می زنم
    من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم
    اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم”
    فروغ فرخزاد

  • #16
    Sohrab Sepehri
    “بزرگ بود
    و از اهالي امروز بود....
    و با تمامي افق هاي باز نسبت داشت...
    و لحن آب و زمين را چه خوب ميفهميد...”
    سهراب سپهری

  • #18
    علیرضا روشن
    “خلالِ آخرِ کبریت را
    باد
    بگذار سیگارم را روشن کند
    من آرزو به دلم
    تو دیگر آزارم نده....”
    علیرضا روشن, کتابِ نیست



Rss