(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
بهاره ارشدریاحی

“نمی‌توانستم روی کلماتی که از دهان اشکان خارج می‌شدند، تمرکز کنم. کلمات با موسیقی کلام‌اش، مثل مه غلیظی در نزدیک دهان می‌ماندند. من به دهان نیمه بازش نگاه می‌کردم که چطور بعد از گفتن حرف [آ] در آخر بیت‌ها، باز می‌ماند و آرام آرام بسته می‌شد. لب‌هایش شکل کلمه‌ها می‌شدند و لبخند محوی بین نفس‌گرفتن‌هایش برای خواندن سطر بعدی می‌ماند روی چهره‌اش.. می‌توانستم حرکت قفسه‌ی سینه‌اش را با ریتم نفس‌ها، که موسیقی کلمات را می‌ساختند، دنبال کنم. ولی نمی‌فهمیدم چه می‌گوید. معنای جمله‌ها و شعرها و داستان‌ها از لابه‌لای دستانم، جاری می‌شد. قطره قطره فرو می‌ریخت و من درمی‌ماندم. در لحظه اسیر شده بودم؛ در تب. در آخرین نفس‌هایم. در جسمی که تحلیل رفته بود.. در موسیقی بی صدای حرکات لب‌ها و قفسه‌ی سینه‌ی اشکان که سنگین، بالا و پائین می‌رفت با حجم نفس‌ها، با وزن کلمات، با پلک‌هایی که از سنگینی مفاهیم خم می‌شدند و می‌افتادند. و مژه‌ها، که نرم، می‌ریختند روی نگاهی که به کاغذ می‌ماند..”

بهاره ارشدریاحی, لیتیوم کربنات
Read more quotes from بهاره ارشدریاحی


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!


This Quote Is From

لیتیوم کربنات لیتیوم کربنات by بهاره ارشدریاحی
22 ratings, average rating, 3 reviews

Browse By Tag