سپیده > سپیده's Quotes

Showing 1-30 of 50
« previous 1
sort by

  • #1
    Irvin D. Yalom
    “Psychiatry is a strange field because, unlike any other field of medicine, you never really finish. Your greatest instrument is you, yourself, and the work of self-understanding is endless. I'm still learning.”
    Irvin D. Yalom , The Spinoza Problem

  • #2
    Simone de Beauvoir
    “I am too intelligent, too demanding, and too resourceful for anyone to be able to take charge of me entirely. No one knows me or loves me completely. I have only myself”
    Simone de Beauvoir

  • #3
    مهدی سحابی
    “ ...اینکه می گویم مترجم نباید دیده شود وقتی به ترجمه ی ادبی می رسیم ممکن است حکم بی رحمانه ای باشد. شاید تسکین این درد این است که مترجم بداند در کار بسیار مهمی دخالت کرده است. او در تب و تاب و شور آفرینش با مؤلف و نویسنده وارد مشارکت شده است. مثل آهنکاری که در ساختن یک بنای فخیم معماری از او کمک بخواهیم اما بعد از اتمام کار دیگر تیرآهن ها را نمی بینیم. ترجمه به نظر من چنین سهمی از آفرینش می گیرد. یک چیزهایی از آفرینش در او هست... منتها اصل قضیه به نظر من این است که ترجمه آفرینش نیست. ترجمه مشارکت دورادور در اثری ست که قبلاً آفریده شده. اینجاست که بحث فنی آن پیش می آید. یعنی ترجمه یک کار بسیار دقیق فنی در انتقال یک اثر آفریده شده است. این امر دوقطبی بودن یا دولبه بودن کار ترجمه را نشان می دهد... یعنی شما از یک طرف در یک اثر آفرینشی دخالت دارید و از طرف دیگر باید هرچه کمتر دیده شوید. دلداری ای که به مترجم می شود داد این است که در یک کار بزرگ مشارکت دارد و دارد در کار سترگی دخالت می کند. بنابراین هرقدر فروتنی نشان بدهد باز هم از باد آن آفرینش اصلی چیزی به او می رسد.”
    مهدی سحابی

  • #4
    محمدعلی اسلامی ندوشن
    “دوچهرگی ایرانی از محیط ناامن سرچشمه گرفته است. یک رو را به ظاهر نشان دادن و در باطن چیز دیگری اندیشیدن، آن قدر طبیعی شناخته شده که کم کسی درباره ی آن تردید یا تعجب می کند. تا زمانی که ایرانی دوچهرگی خود را تعدیل نکرده، دلیل بر آن است که در عدم امنیت روانی به سر می برد. حافظ دوچهرگی را درد بزرگ ایرانی خوانده و درست است. تا زمانی که چنین است، تکلیف هیچ کس با جامعه روشن نیست و می توان تصور کرد که در این وضع، کار چندانی از پیش نرود.”
    محمدعلی اسلامی ندوشن / Mohammad Ali Eslami Nodushan, ایران و تنهائیَش

  • #5
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “The minute I heard my first love story,
    I started looking for you, not knowing
    how blind that was.
    Lovers don't finally meet somewhere.
    They're in each other all along.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi, The Illuminated Rumi

  • #6
    سیاوش کسرایی
    “برای همه متولدین زمستان:


    "پشتگرمی به چه بودت که شکفتی گل یخ؟
    وندر آن عرصه که سرما کمر سرو شکست
    نازکانه تن خود را ننهفتی، گل یخ!
    سرکشی های تبارت را ای ریشه به خاک
    تو چه زیبا به زمستان ها گفتی گل یخ!
    تا سر از سنگ برآوردی، دلتنگ به شاخ
    از کلاغان سیه بال چه دیدی و شنفتی؟ گل یخ!
    آمدی، عطر وفا آوردی
    همه افسانه بی برگ و بری ها را رُفتی، گل یخ!
    چه شنفتی تو در این غمزده باغ؟
    که چو گل ها همه خفتند، تو بیدار نخفتی، گل یخ!
    راستی را که چه جانبخش به سرمای سیاه
    شعله گون، در نگه دوست شکفتی گل یخ!"

    سیاوش کسرایی / Siavash Kasraee, از خون سیاوش: منتخب سیزده دفتر شعر

  • #7
    Irvin D. Yalom
    “What? 'Borderline patients play games'? That what you said? Ernest, you'll never be a real therapist if you think like that. That's exactly what I meant earlier when I talked about the dangers of diagnosis. There are borderlines and there are borderlines. Labels do violence to people. You can't treat the label; you have to treat the person behind the label. (17)”
    Irvin D. Yalom, Lying on the Couch

  • #7
    Abolqasem Ferdowsi
    “سر تخت شاهان بپیچد سه کار
    نخستین ز بیدادگر شهریار
    دگر آنکه بی مایه را برکشد
    ز مرد هنرمند برتر کشد
    سه دیگر که با گنج خویشی کند
    به دینار کوشد که بیشی کند”
    ابوالقاسم فردوسی / Abolghasem Ferdowsi

  • #8
    Omar Khayyám
    “ماییم که اصل شادی و کان غمیم
    سرمایه ی دادیم و نهاد ستمیم
    پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
    آیینه ی زنگ خورده و جام جمیم ”
    حکیم عمر خیام نیشابوری, رباعیات عمر خیام نیشابوری / Rubaiyat of Omar Khayyam

  • #10
    سیاوش کسرایی
    “لانه ام در باغ صیاد است
    ...
    سینه ام در هر دمی آماجگاه تیر بیداد است.
    پندگویان می دهندم پند:
    ماندنت بیهوده اینجا، ماندنت تا چند
    بال بگشا، دل بکن از این خطرخانه
    آشیان بردار از شاخی که هر دم در کف باد است.
    من ولی در باغ می مانم که باغم پر گل ِ یاد است
    وز فراز ِ چشم اندازم فراوان پرده ها پیدا:
    برگ افشان ِ درختان ِ تبر خورده
    مرگ شبنم ها
    سرکشی ِ خارها و جست و جوی ریشه ها در خاک
    عطر ِ پنهان ِ بهاری زندگی آرا.
    ...
    آری آری من به باغ ِ خفته، می مانم
    باغ، باغ ماست
    پنج روزی بیش و کم، گر پایمال ِ پای صیاد است.”
    سیاوش کسرایی, با دماوند خاموش

  • #11
    محمدعلی اسلامی ندوشن
    “تاریخ و ادب فارسی دوشادوش یکدیگر حرکت کرده اند. آنچه در تاریخ نیامده، در ادب و به خصوص شعر فارسی دیده می شود؛ و در مقابل، درک ریشه های ادب فارسی، بی آنکه به حوادث تاریخی توجه شود، امکان پذیر نیست. چرا فکر صوفیانه تا این پایه نضج گرفت؟ چرا اندیشه ی خیامی به این درجه از نفوذ رسید؟ چرا عشق بر چنین مصطبه ای نشانده شد که حل کل مسائل بشری از آن خواسته شود؟ چرا شعر مدحی یک چنین دامنه ی ناهنجاری به خود گرفت؟ پاسخ همه ی این ها را از تاریخ باید شنید.”
    محمدعلی اسلامی ندوشن / Mohammad Ali Eslami Nodushan, ایران و تنهائیَش

  • #12
    Rabindranath Tagore
    “Where the mind is without fear and the head is held high;
    Where knowledge is free;
    Where the world has not been broken up into fragments by narrow domestic walls;
    Where words come out from the depth of truth;
    Where tireless striving stretches its arms toward perfection;
    Where the clear stream of reason has not lost its way into the dreary desert sand of dead habit;
    Where the mind is led forward by thee into ever-widening thought and action -
    Into that heaven of freedom, my Father, let my country awake.”
    Rabindranath Tagore, Gitanjali

  • #13
    Mahatma Gandhi
    “An eye for an eye will only make the whole world blind.”
    Mahatma Gandhi

  • #13
    احمد شاملو
    “گر بدین سان زیست باید پست
    من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
    بر بلند کاج خشک کوچه بن بست

    گر بدین سان زیست باید پاک
    من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
    یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!”
    احمد شاملو

  • #15
    Nizami Ganjavi
    “جهان عشق است و دیگر زرق سازی
    همه بازی ست الا عشق بازی

    فلک جز عشق محرابی ندارد
    جهان بی خاک عشق آبی ندارد

    غلام عشق شو اندیشه این است
    همه صاحبدلان را پیشه این است

    دلی کز عشق خالی شد فسرده ست
    گرش صد جان بُوَد بی عشق مرده ست

    مبین در عقل کان سلطان جان است
    قدم در عشق نه کان جان ِ جان است

    ز سوز عشق خوش تر در جهان نیست
    که بی او گل نخندید، ابر نگریست

    طبایع جز کشش کاری ندارند
    حکیمان این کشش را عشق خوانند

    گر اندیشه کنی از راه بینش
    به عشق است ایستاده آفرینش

    چو من بی عشق خود را جان ندیدم
    دلی بفروختم، جانی خریدم

    کمر بستم به عشق این داستان را
    صلای عشق در دادم جهان را”
    نظامی گنجوی / Nezami Ganjavi, خسرو و شيرين

  • #16
    سیاوش کسرایی
    “هزاران چشم گویا و لب خاموش
    مرا پیک امید خویش می داند
    هزاران دست لرزان و دل پرجوش
    گهی می گیردم، گه پیش می راند
    پیش می آیم
    دل و جان را به زیورهای انسانی می آرایم
    به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
    نقاب از چهره ی ترس آفرین مرگ خواهم کَند
    ...
    شما، ای قله های سرکش خاموش
    که پیشانی به تندهای سهم انگیز می سایید
    ...
    غرور و سربلندی هم شما را باد
    امیدم را برافرازید
    چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید
    غرورم را نگه دارید
    به سان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید.”
    سیاوش کسرایی

  • #17
    هوشنگ ابتهاج
    “...
    تو از هزاره های دور آمدی
    درین درازنای خون فشان
    به هر قدم نشان نقش پای توست
    درین درشتناک دیولاخ
    ز هر طرف طنین گام های رهگشای توست
    بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
    به خون نوشته نامه ی وفای توست
    به گوش بیستون هنوز
    صدای تیشه های توست
    چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود
    چه دارها که از تو گشت سربلند
    زهی شکوه قامت بلند عشق
    که استوار ماند در هجوم هر گزند
    نگاه کن هنوز آن بلند دور
    آن سپیده، آن شکوفه زار انفجار نور
    کهربای آرزوست
    سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
    به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
    سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
    رو نهی به آن فراز
    چه فکر می کنی؟ جهان چو آبگینه ی شکسته ای ست
    که سرو راست هم در او شکسته می نمایدت؟
    چنان نشسته کوه در کمین دره های این غروب تنگ
    که راه بسته می نمایدت؟
    زمان بی کرانه را تو با شمار گام عمر ما نسنج
    به پای او دمی، این درنگ درد و رنج
    به سان رود که در نشیب دره
    سر به سنگ می زند،
    رونده باش
    امید هیچ معجزی ز مُرده نیست
    زنده باش”
    هوشنگ ابتهاج / Hooshang Ebtahaj

  • #18
    Rabindranath Tagore
    “By all means they try to hold me secure who love me in this world.
    But it is otherwise with thy love which is greater than theirs, and thout keepst me free.
    Lest I forgot them they never venture to leave me alone. But day passes by after day and thou art not seen.
    If I call not thee in my prayers, if I keep not thee in my heart, thy love for me still waits for my love.”
    Rabindranath Tagore

  • #19
    “...
    چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
    ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
    زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
    صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی
    ...
    در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
    ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
    اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
    رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی
    آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
    عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی
    گریه ی حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
    کاندرین دریا نماید هفت دریا شبنمی ”
    شمس الدین محمد حافظ شیرازی / Shams Aldin Mohammad Hafez Shirazi, دیوان حافظ شیرازی از نسخه علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی

  • #20
    Irvin D. Yalom
    “من نیز با پیروی از فروید اغلب رؤیاپرداز را کوتوله ی فربه و سرحالی تصور می کنم که در دل جنگل دندریت ها و اکسون ها، زندگی خوبی برای خود دست و پا کرده است. روزها می خوابد ولی شب ها، با وزوز و همهمه ی سیناپس ها سر از نازبالشش برمی دارد، نوشابه ی عسلی اش را می نوشد و با تنبلی، رشته ی رؤیاهای میزبانش را درهم می تند... به قصه های مضحک پریان شبیه است. درست همان انسان انگاری رایج قرن نوزدهم. همان خطای متداول فروید در عینی نمایاندن ساختارهای انتزاعی ذهن و مبدل ساختنشان به جن و پری هایی مستقل و مختار. فقط کاش من هم باورش نداشتم! ”
    Irvin D. Yalom, Momma and the Meaning of Life: Tales of Psychotherapy – A Therapist's Clinical Stories of Memorable Patients and Transformation

  • #21
    Jostein Gaarder
    “A joker is a little fool who is different from everyone else. He's not a club, diamond, heart, or spade. He's not an eight or a nine, a king or a jack. He is an outsider. He is placed in the same pack as the other cards, but he doesn't belong there. Therefore, he can be removed without anybody missing him.”
    Jostein Gaarder, The Solitaire Mystery

  • #22
    شمس لنگرودی
    “پس اين فرشتگان به چه كارى مشغولند
    كه مثل پرندگان راست راست مى چرخند در هوا
    سر ماه
    حقوق شان را مى گيرند

    پس اين فرشتگان به چه كارى مشغولند
    كه مرگ تو را نديدند
    كاش پر و بال شان در آتش آفتاب تير بسوزد
    ما با ذغال شان
    شعار خيابانى بنويسيم

    پس اين فرشتگان پيرشده
    جز جاسوسى ما
    به چه كارِ بدِ ديگرى مشغولند
    كه فرياد ما به گوش كسى نمى رسد”
    شمس لنگرودی

  • #23
    Albert Camus
    “Don’t walk in front of me… I may not follow
    Don’t walk behind me… I may not lead
    Walk beside me… just be my friend”
    Albert Camus

  • #24
    Friendship ... is born at the moment when one man says to another What! You
    “Friendship ... is born at the moment when one man says to another "What! You too? I thought that no one but myself . . .”
    C.S. Lewis, The Four Loves

  • #25
    Oscar Wilde
    “Always forgive your enemies; nothing annoys them so much.”
    Oscar Wilde

  • #26
    Nima Yushij
    “داروگ


    خشک آمد کشتگاه ِ من
    در جوار ِ کشت ِ همسايه .
    گرچه می‌گويند : « می‌گريند روی ِ ساحل ِ نزديک
    سوکواران در ميان ِ سوکواران . »
    قاصد ِ روزان ِ ابری ، داروگ ! [1] کی می‌رسد باران ؟


    بر بساطی که بساطی نيست ،
    در درون ِ کومه‌ی ِ تاريک ِ من که ذرّه‌ای با آن نشاطی نيست
    و جدار ِ دنده‌های ِ نی به ديوار ِ اتاقم دارد از خشکيش می‌ترکد
    - چون دل ِ ياران که در هجران ِ ياران –
    قاصد ِ روزان ِ ابری ، داروگ ! کی می‌رسد باران ؟”
    Nima Yushij
    tags: poem

  • #27
    Mahatma Gandhi
    “Be the change that you wish to see in the world.”
    Mahatma Gandhi

  • #28
    “Insanity is doing the same thing, over and over again, but expecting different results.”
    Narcotics Anonymous

  • #29
    Oscar Wilde
    “Be yourself; everyone else is already taken.”
    Oscar Wilde

  • #30
    Kurt Vonnegut Jr.
    “Tiger got to hunt, bird got to fly;
    Man got to sit and wonder 'why, why, why?'
    Tiger got to sleep, bird got to land;
    Man got to tell himself he understand.”
    Kurt Vonnegut, Cat’s Cradle



Rss
« previous 1