Leila > Leila's Quotes

Showing 1-24 of 24
sort by

  • #1
    Farhad Pirbal
    “نگاه کن هیتلر چە بر سر نیچە آورد، یا آمریکایی ها چە بر سر آلبرت انیشتاین، یا بر سر سلمان رشدی و اسپینوزا و مایاکوفسکی و مارلن مونرو و فرخزاد و… همەشان را مثل مسیح بر صلیب کشیدند، خون هاشان را بعدا بە کتابفروشی های میدان انقلاب تهران سپاردند”
    فرهاد پیربال

  • #2
    احمد شاملو
    “کیستی که من
    این گونه به جد
    در دیار رویاهای خویش
    با تو درنگ می کنم؟”
    احمد شاملو

  • #3
    احمد شاملو
    “در تاريکی چشمانت را جستم
    در تاریکی چشم هایت را یافتم
    و شبم پر ستاره شد”
    احمد شاملو, شعرها ١٣٢٣ - ١٣٧٨: دفتر یکم

  • #4
    مصطفی چمران
    “و کسی که به دنبال نور است این نور هرچه قدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد شد.”
    مصطفی چمران

  • #5
    بیژن جلالی
    “اگر کسی مرا خواست
    بگویید: رفته باران ها را تماشا کند.
    و اگر اصرار کرد،
    بگویید: برای دیدن طوفان ها
    رفته است!
    و اگر باز هم سماجت کرد،
    بگویید:
    رفته است تا دیگر بازنگردد...”
    بیژن جلالی

  • #6
    Forough Farrokhzad
    “امروز روز اول دي ماه است
    من راز فصل ها را مي دانم
    و حرف لحظه ها را مي فهمم

    نجات دهنده در گور خفته است
    و خاك، خاك پذيرنده
    اشارتيست به آرامش”
    فروغ فرخزاد / Forough Farrokhzad

  • #7
    Friedrich Nietzsche
    “از کسی که کتابخانه دارد و کتاب های زیادی می خواند نباید هراسید؛
    از کسی باید ترسید که تنها یک کتاب دارد
    .و آن را مقدس می شمارد ولی هرگز آن را نخوانده است”
    Friedrich Nietzsche

  • #8
    Pablo Neruda
    “همیشه چیزهایی که نداشته‌ام را
    ،بسیار دوست داشته‌ام
    همچون تو
    که بسیار دوری
    ...که بسیار ندارمت”
    Pablo Neruda

  • #9
    Federico García Lorca
    “انسان بدون آزادی چیست؟

    ‎آه ماریانا به من بگو
    ‎به من بگو چگونه می‌توانم دوستت بدارم
    ‎اگر که آزاد نباشم، به من بگو
    ‎چگونه دلم را پیشکش تو کنم
    ...‎اگر که از آن من نباشد”
    Federico García Lorca

  • #10
    Albert Camus
    “اندیشیدن، سرآغاز تحلیل رفتن است”
    آلبر کامو/Albert Camus

  • #11
    شاهرخ مسکوب
    “آدمیزاد یک بار به دنیا می‌آید، اما در هر جدایی یک بار از نو می‌میرد. مرگ یگانه دردی است که درمانش را هم با خود دارد. چون وقتی سر برسد دیگر دردی نمی‌ماند تا درمانی بخواهد. اما جدایی: دردی‌ست غیر مردن، کان را دوا نباشد/ پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن”
    Shahrokh Meskoob, سوگ مادر

  • #12
    Søren Kierkegaard
    “شاعر کیست؟ انسانی اندوهگین که غم ژرفش را در قلب نهان می دارد، اما لب هایش چنان حالتی یافته اند که وقتی آه می کشد و ناله بر می آورد، از بین دو لب نغمه ای دلنشین به گوش می رسد.

    مردمی که در اطراف او جمع شده اند، می گویند: «باز هم بخوان،» که معنایش آن است که: «باشد که باز دردها روحت را شکنجه دهند، تا ما با نغمه ی ناله هایت به وجد آییم.»”
    Søren Kierkegaard, Either/Or: A Fragment of Life

  • #13
    “چطور شادی کنم برای منتشر شدن خاما که خاماهای عفرین را دارند زنده‌زنده می‌کشند...چطور قلبم آرام بگیرد که هنوز دردِ دختران کوبانی تمام نشده، جایی دیگر دارند دختران و پسران کُرد را از خانه و زندگی‌شان آواره می‌کنند...چطور نفس بکشم که باز باید‌ نود سال دیگر بگذرد تا یکی داستان دختران و پسران و مردم عفرین و کوبانی را بنویسد...نود سال می‌گذرد از غروب‌های آغگل و دریاچه‌اش و آرارات هنوز دارد گریه می‌کند برای پرنده‌هایی که هیچ‌وقت آشیانه‌شان را پیدا نکرد...خاما درد پنهان آدمی است که در قالب ِ ملت ِ کُرد نمود پیدا کرده؛ از دیروز تا اکنون.”
    یوسف علیخانی

  • #14
    Seyed Ali Salehi
    “«عفرین»

    نه می‌بینند
    نه می‌شنوند
    دنیا خواب است.
    سواره نظامِ خواجه سلیمان
    -سُم کوبِ جنازهٔ کودکان-
    از رویِ رؤیاهای ما می‌گذرد.

    هم می‌بینند
    هم می‌شنوند
    دنیا خود را به خواب زده است.
    زره پوش‌هایِ خواجه سلیمان
    آواره‌گانِ عفرین را
    -بی‌غسل و بی‌کفن-
    زنده به گور کرده است.

    با این همه...
    با این همه به خواجه سلیمان بگویید:
    نه کشتار کبوتر و نه قتل عامِ قناری،
    ما از رسیدن به رؤیای آزادی
    هرگز نا امید نمی‌شویم.”
    Seyed Ali Salehi

  • #15
    Fyodor Dostoevsky
    “آیا هیچ می‌دانید که اگر شما گیوتین را به جلو صحنه آورده‌اید
    و آن را با این شادمانی و افتخار برافراشته و به آسمان رسانده‌اید
    فقط برای این است که بریدن سر از همه کار آسان‌تر است
    ...و پروردن اندیشه در سر از همه کار دشوارتر”
    Fyodor Dostoyevsky

  • #16
    “گر انسان‌ها تا ابد زندگی می‌کردند، اگر پیر‌ نمی‌شدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی می‌کردند، خیال می‌کنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را می‌دادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟

    اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر می‌کرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر می‌کردند:«خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر می‌کنم.» ... ولی ما نمی‌توانیم تا بعد صبر کنیم ... باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچ‌کس نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیفتد ... ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم ... مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگ‌تر و نورانی‌تر باشد، ما را دیوانه‌وار‌تر مشتاق فکر کردن در باره‌ چیز‌ها می‌کند.”
    هاروکی موراکامی

  • #17
    احمد شاملو
    “به ماه می مانی: نه خنک میکنی ,نه گرم.”
    احمد شاملو, دن آرام، جلد اول و دوم

  • #18
    یدالله رؤیایی
    “خواننده هایی هستند که از تاریکی شعر را می خوانند ،خواننده هایی که شعر را در تاریکی می خوانند .خواندن هم "استیل "می طلبد .
    خواندن هنری است که سهمش را درشعر ،و به طور کلی در ادبیات ،باید جدی گرفت . یک خواننده ی حرفه ای در حاشیه ی آنچه می خواند برای خودش ابزاری دارد و کار گاهی . خواننده ای که برای خواندن متن کارگاه شخصی نداشته باشد یک خواننده ی بی ساز و برگ ،یک خواننده ی عامی ،است .
    برعکس ،خواننده ی باساز وبرگ ،سطرهایی نخوانده را می خواند ،لای سطرها را می خواند . در این معنا ،خواندن خود نوعی خلق است ،آفرینش است . خواننده ای که نمی نویسد ولی خودش متنی برای خواندن می شود . این طور خواندن ،قدرت است . و فکر می کنم که پل کلودل شاعر فرانسوی از این هم فراتر می رود وقتی می گوید :غرض وهدف ادبیات این است که خواندن یاد بگیریم

    یدالله رویایی .
    از سخنرانی در انجمن معماران و شهرسازان ایرانی . پاریس فوریه 98
    منتشر شده با عنوان "جای کلمه”
    یدالله رویایی

  • #19
    محمدعلی صائب تبریزی
    “آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود
    ما را زمانه گر شکند، ساز می شویم”
    محمدعلی صائب تبریزی

  • #20
    Charles Bukowski
    “I want to
    let her know
    though
    that all the nights
    sleeping
    beside her

    even the useless
    arguments
    were things
    ever splendid

    and the hard
    words
    I ever feared to
    say
    can now be
    said:

    I love
    you.”
    Charles Bukowski

  • #21
    Charles Bukowski
    “Things get bad for all of us, almost continually, and what we do under the constant stress reveals who/what we are.”
    Charles Bukowski, What Matters Most is How Well You Walk Through the Fire

  • #22
    “They called me mad, and I called them mad, and damn them, they outvoted me.”
    Nathaniel Lee

  • #23
    Fyodor Dostoevsky
    “To think too much is a disease.”
    Fyodor Dostoyevsky, Notes from Underground & The Double

  • #24
    Neil Gaiman
    “To absent friends, lost loves, old gods, and the season of mists; and may each and every one of us always give the devil his due.”
    Neil Gaiman, The Sandman, Vol. 4: Season of Mists



Rss