Nihil_ > Nihil_'s Quotes

Showing 1-30 of 38
« previous 1
sort by

  • #1
    Søren Kierkegaard
    “من زمانم را این گونه قسمت کرده ام: نیمش را می خوابم، و در نیمه دیگر رؤیا می بینم. حیف است که آدم در خواب رؤیا ببیند.”
    Søren Kierkegaard, Either/Or: A Fragment of Life

  • #2
    فروغ فرخزاد
    “همه می‌ترسند
    همه می‌ترسند
    اما من و تو
    به چراغ و آب و آینه پیوستیم و نترسیدیم”
    فروغ فرخزاد, تولدی‌ دیگر

  • #3
    Samuel Beckett
    “My mistakes are my life.”
    Samuel Beckett

  • #4
    Richard Brautigan
    “all of us have a place in history. mine is clouds.”
    richard brautigan

  • #5
    Ernest Hemingway
    “I love sleep. My life has the tendency to fall apart when I'm awake, you know?”
    Ernest Hemingway

  • #6
    “برای اینکه یک دنیا را در یک دانه شن ببینی
    و یک بهشت را در یک گل وحشی
    بینهایت را در کف دستت ببین
    و ابدیت را
    در یک ساعت”
    ویلیام بلیک
    tags: poem

  • #7
    Fyodor Dostoevsky
    “I say let the world go to hell, but I should always have my tea.”
    Fyodor Dostoevsky, Notes from Underground

  • #8
    Oscar Wilde
    “Be yourself; everyone else is already taken.”
    Oscar Wilde

  • #9
    Albert Einstein
    “Two things are infinite: the universe and human stupidity; and I'm not sure about the universe.”
    Albert Einstein

  • #10
    Albert Camus
    “Should I kill myself, or have a cup of coffee?”
    Albert Camus

  • #11
    Friedrich Nietzsche
    “The thought of suicide is a great consolation: by means of it one gets through many a dark night.”
    Nietzsche

  • #12
    Henry Wadsworth Longfellow
    “Every man has his secret sorrows which the world knows not; and often times we call a man cold when he is only sad.”
    Henry Wadsworth Longfellow

  • #13
    Virginia Woolf
    “One cannot think well, love well, sleep well, if one has not dined well.”
    Virginia Woolf, A Room of One’s Own

  • #14
    Hermann Hesse
    “بیش از یک قرن اروپا کاری جز ساختن ماشین نکرد. اکنون، مقدار دقیق باروتی که برای کشتن آدمی لازم است را می داند، اما نمی داند چطور یک ساعت خوشبخت باشد.”
    Hermann Hesse, Demian: Die Geschichte von Emil Sinclairs Jugend

  • #15
    John Steinbeck
    “I got you to look after me, and you got me to look after you, and that's
    why.”
    John Steinbeck, Of Mice and Men

  • #16
    “همه چیز نابود می‌شود، به استثنای انتخاب‌ها”
    جان گاردنر

  • #17
    احمد شاملو
    “کوه ها با هم اند و تنها یند
    همچو ما ،با همان تنهایان ”
    احمد شاملو / Ahmad Shamlou

  • #18
    احمد شاملو
    “چراغی در دست
    چراغی در دلم.
    زنگار روحم را صیقل می زنم
    اینه ئی برابر اینه ات می گذارم
    تا از تو
    ابدیتی بسازم.”
    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #19
    Mae West
    “You only live once, but if you do it right, once is enough.”
    Mae West

  • #20
    Oscar Wilde
    “Always forgive your enemies; nothing annoys them so much.”
    Oscar Wilde

  • #21
    Friedrich Nietzsche
    “Without music, life would be a mistake.”
    Friedrich Nietzsche, Twilight of the Idols

  • #22
    George Carlin
    “The main reason Santa is so jolly is because he knows where all the bad girls live.”
    George Carlin

  • #23
    Ingmar Bergman
    “Only someone who is well prepared has the opportunity to improvise.”
    Ingmar Bergman

  • #24
    Aldous Huxley
    “Maybe this world is another planet’s hell.”
    Aldous Huxley

  • #25
    John Muir
    “The mountains are calling and I must go.”
    John Muir

  • #26
    George Bernard Shaw
    “Those who cannot change their minds cannot change anything.”
    George Bernard Shaw

  • #27
    Haruki Murakami
    “If you only read the books that everyone else is reading, you can only think what everyone else is thinking.”
    Haruki Murakami, Norwegian Wood

  • #28
    Woody Allen
    “I'm not afraid of death; I just don't want to be there when it happens.”
    Woody Allen

  • #29
    Groucho Marx
    “I find television very educating. Every time somebody turns on the set, I go into the other room and read a book.”
    Groucho Marx

  • #30
    احمد شاملو
    “لبانت
    به ظرافت شعر
    شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل می کند
    که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
    تا به صورت انسان دراید

    و گونه هایت
    با دو شیار مورب
    که غرور تو را هدایت می کنند و
    سرنوشت مرا
    که شب را تحمل کرده ام
    بی آن که به انتظار صبح
    مسلح بوده باشم،
    و بکارتی سر بلند را
    از رو سپیخانه های داد و ستد
    سر به مهر باز آورده ام

    هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
    که من به زندگی نشستم!

    و چشمانت از آتش است
    و عشقت پیروزی آدمی ست
    هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد

    و آغوشت
    اندک جائی برای زیستن
    اندک جائی برای مردن
    و گریز از شهر
    که به هزار انگشت
    به وقاحت
    پاکی آسمان را متهم می کند


    کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
    و انسان با نخستین درد

    در من زندانی ستمگری بود
    که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
    من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

    توفان ها
    در رقص عظیم تو
    به شکوهمندی
    نی لبکی می نوازند،
    و ترانه رگ هایت
    آفتاب همیشه را طالع می کند

    بگذار چنان از خواب بر ایم
    که کوچه های شهر
    حضور مرا دریابند
    دستانت آشتی است
    ودوستانی که یاری می دهند
    تا دشمنی
    از یاد برده شود
    پیشانیت ایینه ای بلند است
    تابنک و بلند،
    که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
    تا به زیبایی خویش دست یابند

    دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
    تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
    تا عطش
    آب ها را گوارا تر کند؟

    تا آ یینه پدیدار آئی
    عمری دراز در آن نگریستم
    من برکه ها ودریا ها را گریستم
    ای پری وار درقالب آدمی
    که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
    حضورت بهشتی است
    که گریز از جهنم را توجیه می کند،
    دریائی که مرا در خود غرق می کند
    تا از همه گناهان و دروغ
    شسته شوم
    وسپیده دم با دستهایت بیدار می شود”
    احمد شاملو / Ahmad Shamlou



Rss
« previous 1