زینب هاشم‌زاده > زینب's Quotes

Showing 1-30 of 30
sort by

  • #1
    علی‌محمد مودب
    “بیهوده دلت گرفته

    بیهوده!

    تا بوده جهان

    جهان همین بوده!

    باید بروی به دیدنش باید...

    باری به هزار سال ابری هم

    باران به اتاق تو نمی‌آید!”
    علی محمد مودب

  • #2
    رضا براهنی
    “شتاب کردم که آفتاب بیاید
    نیامد
    دویدم از پیِ دیوانه‌ای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می‌ریخت
    که آفتاب بیاید
    نیامد
    به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
    که آفتاب بیاید
    نیامد
    چو گرگ زوزه کشیدم، چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
    شبانه روز دریدم، دریدم
    که آفتاب بیاید
    نیامد
    چه عهدِ شومِ غریبی! زمانه صاحبِ سگ؛ من سگش
    چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید
    نیامد
    کشیده‌ها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
    چو آمدم به خیابان
    دو گونه را چُنان گدازه‌ی پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید
    نیامد
    اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچه‌های جهان را
    ولی گریستن نتوانستم
    نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
    که آفتاب بیاید
    نیامد”
    رضا براهنی, خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم

  • #3
    فاضل نظری
    “بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
    آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
    بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
    بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
    مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
    باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
    وسکوت تو جواب همه مسئله هاست”
    فاضل نظری

  • #4
    Mahmoud Darwish
    “هو القلب ضلّ قليلاً وعاد. أيها القلب, يا أيها القلب كيف كذبت عليّ وأوقعتني عن صهيلي؟ويا أيها القلب, كيف كذبت على فرس لا تملَ الرياح. تمهّل لنكمل هذا العناق الأخير ونسجد.”
    محمود درويش, هي أغنية، هي أغنية

  • #5
    Saadi
    “قیامت می​کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
    مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی”
    شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی / Mosleh-al-Din Sa'adi

  • #6
    “ولما بدا لي أنها لا تحبني * وأن هواها ليس عني بمنجل
    تمنيت أن تهوى سوايَ لعلها * تذوق صبابات الهوى فترق لي
    وما كان إلا عن قليلٍ وأشغفت * بحب غزال أدعج الطرف أكحلِ
    فعذبها حتى أذاب فؤادها * وذوقها طعم الهوى والتدللِ
    فقلت لها هذا بذاك فأطرقت * حياءً وقالت كل ظالم مبتلي !!!
    https://soundcloud.com/wael-katawy/ab...
    علي بن عبدالله بن جعفر

  • #7
    Ernesto Che Guevara
    “سعی کردند که ما را دفن کنند،
    دریغ از این که ما بذر بودیم...”
    Ernesto Che Guevara

  • #8
    Johann Wolfgang von Goethe
    “آدم باید در طول زندگی هر روز
    کمی موسیقی گوش کند، کمی شعر بخواند و روزی یک تصویر زیبا ببیند
    تا علایق دنیوی نتوانند حس زیبایی شناسی را خداوند در روح او قرار داده است، نابود کند”
    گوته

  • #9
    “با دختري باید دوست شوی که کتاب بخواند .
    با دختري دوست شو که پولش را به جاي لباس خرج کتاب کند ، دختري که ليست بلندي از کتاب‌ها را براي خواندن تهيه کرده است . دختري که کارت کتابخانه سالهاي کودکيش را هنوز با خود دارد دختري را پيدا کن که اهل خواندن باشد تشخيص‌اش سخت نيست حتماً هميشه در کيفش کتابي براي خواندن دارد. کسي که به کتابفروشي،عاشقانه نگاه کند و پس از يافتن کتابي که مدت ها در جستجويش بوده،اشک شوق در چشمانش حلقه زند کسي که بوي کاغذ کاهي يک کتاب قديمي، برانگيخته‌اش کند. با دختري دوست شو که اگر در کافه منتظرت ماند،انتظارش را با خواندن کتاب پر کند حتي اگر به دروغ،از خاطره مطالعه کتاب‌هاي بزرگي نام برد که هرگز نخوانده است،تشويقش کن.چرا که او لذت اغراق را در درک و فهم تجربه مي‌کند و نه زيبايي.با دختري دوست شو که کتاب بخواند. و براي تولدش و سالگرد آشنايي،و همه‌ي اتفاق‌هاي خوب،به او کتاب هديه بده. به او نشان بده که«عشق به کلمات»را مي‌فهمي و درک مي‌کني.به او نشان بده که مي‌فهمي که او فرق واقعيت و خيال را مي‌فهمد به او،حتي اگر دروغ بگويي،دروغ‌ گفتن‌ات را درک مي‌کند.او کتاب خوانده است. او مي‌داند که انسانها فراتر از واژه‌ها هستند و در رفتارشان،هزار انگيزه و ارزش و گريز ناگزير پنهان است.او لغزش و خطاي تو را بهتر از ديگران درک خواهد کرد با او،حتي اگر خطا کني،بهتر مي‌فهمد او کتاب خوانده است و مي‌داند که انسانها هرگز کامل نيستند.در کنار او اگر شکست بخوري،او مي‌فهمد او زياد خوانده است و مي‌داند که راه موفقيت،‌با شکست سنگفرش شده.او رويا پرداز نيست و با هر شکست،محکم‌تر از قبل کنارت مي‌ماند اگر با دختري دوست شدي که اهل خواندن بود، کنارش باش.اگر ديدي نيمه شب،برخاسته و کتابي در دست،گريه مي‌کند،در آغوشش بگير.برايش فنجاني چاي بياور.بگذار در دنياي خودش بماند با دختري دوست شو که اهل خواندن باشد. او برايت حرف‌هاي متفاوت خواهد زد و دنيايي متفاوت خواهد ساخت غم‌هاي عميق و شادي‌هاي بزرگ هديه خواهد آورد او براي فرزندانت نام‌هايي متفاوت و شگفت خواهد گذاشت.او به آنها سليقه‌اي متفاوت و متمايز هديه خواهد کرد او مي‌تواند براي فرزندانت تصوير زيبايي از دنيا بسازد.زيباتر از آنچه هست با دختري دوست شو که اهل خواندن باشد چون تو لياقت چنين دختري را داري تو لياقت داري با کسي دوست شوي که زندگيت را با تصوير‌هاي زيبا رنگ زند اگر چيزي فراتر از دنيا را مي‌خواهي، با دختري دوست شو که اهل خواندن باشد .
    یا بهتر از آن ، با دختری دوست شو که می نویسد.”
    Rosemarie Urquico

  • #10
    Reza Amirkhani
    “من نمی‌خواستم مثلِ بسیاری از متظاهرانْ در تنورِ داغ بچسبانم نانِ خود را. از آن طرف هم هیچ‌گاه از ترسِ تكفیر، شهادتین نمی‌گویم! تكفیر، شیرین‌تر است از تلخیِ شهادتینی كه از سرِ ترس گفته شود.‏”
    رضا امیرخانی, جانستان کابلستان

  • #11
    Reza Amirkhani
    “تو اگر محصولت را به غرب بدهی، غربی هستی. روی قالیِ ایرانی زنده گی کنی و ناهار قرمه سبزی بخوری و وان یکاد آویزان کنی در آفیسِ دانشگاهت و شبِ جمعه ها هم بروی دعای کمیل، انتهای کار با همه ی این خواص می توانی ایرانی نباشی... مگر می توان چرخ دنده ی ماشینی بود و آن ماشین را نفی کرد؟”
    رضا امیرخانی, نشت نشا

  • #12
    قیصر امین‌پور
    “نه چندان بزرگم

    که کوچک بیابم خودم را

    نه آنقدر کوچک

    ...که خود را بزرگ

    گریز از میانمایگی

    آرزویی بزرگ است؟؟”
    قیصر امین پور

  • #13
    شمس الدين الذهبي
    “أصابك عشق أم رميت بأسهم - فما هذه إلا سجيّة مغرمِ
    ألا فاسقني كاسات خمر وغني لي - بذكري سليمى والكمان ونغمي
    فدع عنك ذكر العامرية إنني ـ أغار عليها من فمي المتكلمِ
    أغار عليها من أبيها وأمها ـ إذا حدثاها بالكلام المغمغمِ
    أغار عليها من ثيابها ـ إذا لبستها فوق جسم منعّم
    فواللّه لولا اللّه فواللّه ـ لولا اللّه والخوف والحياء
    لقبلتها، للثمتها، لعضتها - لضممتها بين العقيق وزمزم
    وان حرم الله في شرعه الزنا - فما حرّم التقبيلُ يوماً على الفم
    وإن حرمت يوما على دين محمدٍ - فخذها على دين المسيح ابن مريم

    أَعُدُّ اللَيالي لَيلَةً بَعدَ لَيلَةٍ - وَقَد عِشتُ دَهراً لا أَعُدُّ اللَيالِيا
    أُصلّي فما أدري إذا ما ذكرتُها - أثنتّينِ صلّيتُ العشاء أَم ثمانيا

    عشقتك يا ليلى وأنت صغيرة - وأنا ابن سبع ما بلغت الثمانيا
    يقولون ليلى في العراق مريضة - ألا ليتني كنت الطبيب المداويا
    و قالوا عنك سوداء حبشية - ولولا سواد المسك ما انباع غاليا

    بلغوها إذا أتيتم حماها - أنني مت في الغرام فداها
    واذكروني لها بكل جميل - فعساها تحن علي عساها
    واصحبوها لتربتي فعظامي - تشتهي أن تدوسها قدماها
    إن روحى من الضريح تناجيها - وعيني تسير إثر خطاها
    لم يشقني يوم القيامة لولا - أملي أنني هناك أراها

    تسائلني حلوة المبسم - متى أنت فبّلتني في فمي؟
    سلي شفتيك بما حسّتاه - من شفتي شاعر مغرم
    ألم تغمضي عندها ناظريك؟ - وبالرّاحتين ألم تحتمي؟
    فإن شئت أرجعتها ثانيا - مضاعفة للفم المنعم
    فقالت و غضذت بأهدابها - إذا كان حقا فلا تحجم
    سأغمض عينيّ كي لا أراك - وما في صنيعك من مأثم
    كأنّك في الحلم قبّلتني - فقلت و أفديك أن تحلمي”
    تراث

  • #14
    Morteza Avini
    “عجب از ما واماندگان زمین گیر که در جستجوی شهدا به قبرستان ها می آییم. این خود دلیلی است بر آنکه از حقیقت عالم هیچ نمی دانیم. مرده آنست که نصیبی از حیات طیبه شهدا ندارد و اگر چنین است از ما مرده تر کیست؟
    شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات می بخشند”
    سید مرتضی آوینی

  • #15
    رابعة العدوية
    “عَرَفْتُ الهَوى مُذ عَرَفْتُ هواك
    وأغْلَقْتُ قَلْبي عَلىٰ مَنْ عَاداكْ
    وقُمْتُ اُناجِيـكَ يا مَن تـَرىٰ
    خَفايا القُلُوبِ ولَسْنا نراك
    أحِبُكَ حُبَيْنِ حُبَ الهَـوىٰ
    وحُبْــاً لأنَكَ أهْـل ٌ لـِذَاك
    فأما الذي هُوَ حُبُ الهَوىٰ
    فَشُغْلِي بذِكْرِكَ عَمَنْ سـِواكْ
    وامّـا الذي أنْتَ أهلٌ لَهُ
    فَلَسْتُ أرىٰ الكَوْنِ حَتىٰ أراكْ
    فلا الحَمْدُ في ذا ولا ذاكَ لي
    ولكنْ لكَ الحَمْدُ فِي ذا وذاك”
    رابعة العدوية

  • #16
    عمرو صبحي
    “عن الخطط المؤجلة، والأحلام الباهتة. عن البعيد الذي لا يقترب، وعن القريب الغريب. عن الدفء الذي لا نجده سوى في كوب نسكافيه في ليلة شتوية حزينة، والقرب الذي لا يتجاوز احتضان وسادة مشبعة بالاكتئاب. عن العالم الذي لا ينتهي، وعن الخواء الداخلي المتنكر في صباحٍ ملئ بالطقوس المكررة. عن التنهيدات المسائية، وعن الصحبة المزيّفة. عن الخذلان. عن البُهتان. عن الرضا بالقليل الكثير. عن الغربة في الوطن، والاغتراب في النفس. عن الهمس الذي لا يُسمع، وعن الأشخاص الذين لا يتكلمون، مهما أردنا ذلك. عن الحبيب المفقود، وعن الجميل الذي لا يأتي. عن الحضن الذي يتسع للكون وعن البكاءِ على صدر امرأة. عن الخريف، والاكتئاب الشتوي. عن لعن الصيف والتوق للربيع. عن الجميع. عن القلوب الصدئة، والأرواح
    المهترئة. عن المشاهد المكرّرة والمشاعر المعبئة. عن الأرق الذي يستوحش وعن المساء السرمدي”
    عمرو صبحي

  • #17
    مهدی اخوان ثالث
    “قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
    از کجا وز که خبر آوردی ؟
    خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
    گرد بام و در من
    بی ثمر می گردی
    انتظار خبری نیست مرا
    نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
    برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
    برو آنجا که تو را منتظرند
    قاصدک
    در دل من همه کورند و کرند
    دست بردار ازین در وطن خویش غریب
    قاصد تجربه های همه تلخ
    با دلم می گوید
    که دروغی تو ، دروغ
    که فریبی تو. ، فریب
    قاصدک 1 هان ، ولی ... آخر ... ای وای
    راستی ایا رفتی با باد ؟
    با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای
    راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟
    مانده خکستر گرمی ، جایی ؟
    در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
    قاصدک
    ابرهای همه عالم شب و روز
    در دلم می گریند”
    مهدی اخوان ثالث / Mehdi Akhavan Sales

  • #18
    سید حسن حسینی
    “غلام همت آن کلماتم که آتش انگیزد.”
    سید حسن حسینی

  • #19
    “ساعت از نیمه گذشته است
    و من به این می اندیشم:
    اگر کاری که عشق با من کرد، با تو می کرد،
    چند روز دوام می آوردی؟!”
    میلاد تهرانی

  • #20
    محمود دولت‌آبادی
    “...این است که آدمیزاد _دست کم _ دو گونه زندگانی می کند؛ یکی آنکه هست و دیگری آنکه می خواهد.”
    محمود دولت‌آبادی, کلیدر: دوره ۱۰ جلدی

  • #21
    موسى الصدر
    “شیعه، کسی است که برای اهل سنت، اسلام و آرمان‌های اسلام جان خود را فدا می‌کند.”
    al-sayyid Musa al-Sadr, سفر شهادت

  • #22
    مهدی اخوان ثالث
    “تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
    مگرم سوی تو راهی باشد
    چون فروغ نگهت
    ورنه دیگر به چه کار ایم من ....”
    مهدی اخوان ثالث

  • #23
    مهدی اخوان ثالث
    “از تهی سرشار
    جويبار لحظه ها جاريست
    چون سبوی تشنه کاندر خواب بيند آب واندر آب بيند سنگ”
    مهدی اخوان ثالث

  • #24
    Sayyid Mohammad Hosseini Beheshti
    “عدل در نظر جوان محترم است؛ خواه اسلام باشد، خواه نباشد؛ خواه خدایی باشد، خواه خدایی نباشد. او عاشق و شیفته عدل است. و تو نگو این شیفتگی تو به عدل غلط است. قرآن می‌گوید صحیح است. مگر نمی‌بینی قرآن می‌گوید «انّ اللّه یأمر بالعدل؟» وقتی می‌خواهد خدا را معرفی کند می‌گوید خدا آن است که فرمان به عدل می‌دهد.
    آیا آن جوان اشتباه می‌رود؟ اگر دل و روح او به سوی عدل پرواز کند او را تخطئه می‌کنی؟ این گرایش را گرایش غیر خدایی می‌شناسی؟ پس قرآن چه می‌گوید؟ پس فطرت چه می‌گوید؟ پس عقل چه می‌گوید؟ ببین چه کسی تجاوزگر است. ببین چه کسی راه انحرافی می‌رود: این می‌خواهد از مسیر عدل به خدا برسد یا تو و منی که آمده‌ایم عدل و خدا را از هم جدا کرده‌ایم؟ انسان خدایی باشد اما رئیس الظلمه هم باشد! کداممان اشتباه کرده‌ایم؟”
    سید محمد حسینی بهشتی, بایدها و نبایدها

  • #25
    سید روح الله  خمینی
    “تو و قلب تو یکی از نوامیس الهیه هستید، حق تعالی غیور است نسبت به ناموس خود”
    Sayyid Ruhollah Moosavi Khomeini

  • #26
    محمد باقر الصدر
    “المبدأ عقيدة في الحياة ، ينبثق منها نظام للحياة”
    محمد باقر الصدر

  • #27
    در افغانستان هرچیز قلابی باشد درد واقعی ست تریاک اصل است در هندوستان حتی اگر
    “در افغانستان هرچیز قلابی باشد
    درد واقعی ست
    تریاک اصل است
    در هندوستان حتی اگر رئیس جمهور ها مکانیکی باشند نیش مار ها طبیعی ست
    حتی اگر سیل و زلزله طبیعی نباشد
    حتی اگر مسافرت به ماه دروغی باشد که ژول ورن گفته است
    حتی اگر سقوط برج ها منهتن ساخته ی فتوشاپ کویر باشد
    طبیعی ست
    طبیعی ست سرباز آمریکایی در کربلا
    طبیعی ست ناو های هواپیما بر در خلیج فارس
    طبیعی ست تهدید، تحریم، قطعنامه
    برای ما
    برای ملت هایی که هنوز
    حتی در گور هم
    رو به قبله می خوابند.”
    علی داوودی

  • #28
    رضا قاسمی
    “می گویند فراموشی دفاع طبیعی ِ بدن است در برابر رنج . دردی که نوزاد هنگام عبور از آن دریچه‌ی تنگ ، متحمل می‌شود چنان شدید است که کودک ترجیح می‌دهد رنج زاده شده را برای همیشه از یاد ببرد ...”
    رضا قاسمی / Reza Ghasemi, همنوایی شبانه ارکستر چوبها

  • #29
    علي بن أبي طالب
    “سأصبر حتى يعجز الصبر عن صبري
    سأصبر حتى ينظر الرحمن في أمري
    سأصبر حتى يعلم الصبر
    أني صبرت على شئٍ أمرّ من الصبر”
    علي بن أبي طالب

  • #30
    علی مؤذنی
    “گفت: «عشق دو طرفه مثل سربازی تو ولایت خودی است و عشق یک طرفه سربازی کردن در ولایت غربت است، یک جایی مثل لب مرز در زمان جنگ.»


    علی موذنی, آپارتمان روباز
    tags: عشق



Rss