amir > amir's Quotes

Showing 1-20 of 20
sort by

  • #1
    حسین سناپور
    “يك‌روز بيدار مي‌شويم (توي يك گفت‌وگوي خيلي عادي، يا توي رخت‌خواب با كيف ِ نشئه‌گي ِ يك خواب ِ عميق ِ شبانه، يا روي صندلي با فكري سرگردان در هزارجا، يا پشت فرمان ماشين توي يك راه‌بندان)، و مي‌بينيم كه نمي‌خواهيم فكرمان هيچ‌جا برود، نمي‌خواهيم فكر كنيم به چيزهاي نيامده و آمده و كارهاي نكرده و كرده و هرآنچه پيش يا بعد از اين ممكن است اتفاق بيفتد. و اصلا نمي‌خواهيم فكر وجود داشته باشد تا يادمان بيايد كه هنوز هستيم و هنوز خيلي كارها مي‌شود كرد. مي‌فهميم ديگر پايين‌تر از اين، تحمل‌ناپذيرتر از اين، ممكن نيست.
    بعضي‌مان يك‌مرتبه بيدار مي‌شويم، بعضي آهسته، و بعضي هيچ‌وقت. اما اگر بيدار شويم، ديگر فكر و نظر ديگران هيچ تاثيري در حال‌مان ندارد. اين‌كه وقتي ما را مي‌بينند چشمانشان برق بزند، يا برعكس، پره‌هاي دماغشان با نفرت باز و بسته شود، هيچ اهميتي ندارد. مهم فقط اين است كه خودمان جلوي آينه كه مي‌ايستيم چه مي‌بينيم. اگر نتوانيم جلوي آينه بايستيم و به خودمان نگاه كنيم، يا اگر نتوانيم با خيال‌هامان بازي كنيم، نتوانيم و نخواهيم كه به هيچ‌چيز و هيچ‌كس فكر كنيم، چه‌كار مي‌كنيم...؟”
    حسين سناپور

  • #2
    حسین سناپور
    “فقط دشمن ها هستند که همیشه حرف هم را بی هیچ کم و کاستی می فهمند. اغلب هم لبخندی چاشنی گفت و گویشان است . دوستی همیشه با سوء تفاهم همراه است . عشق که خیلی بیشتر.”
    حسین سناپور

  • #3
    Louis-Ferdinand Céline
    “مردن مفت و مجانی نیست!باید با
    کفن ِخوشگل ِمصور به قصه های گلدوزی خدمت حضرت عزرائیل برسی.نفس آخر کلی کار میبرد.سئانس آخر سینماست...باید به هر قیمتی از خودت مایه بگذاری!”
    لویی فردینان سلین

  • #4
    الیاس علوی
    “لحظاتی هست
    استخوان های اشیاء می پوسد
    و فرسودگی از در و دیوار می بارد
    لحظاتی هست
    نه آواز گنجشک حمل
    نه صدایی صمیمی از آن طرف سیم
    و نه نگاه مادر در قاب
    قانعت نمی کند
    زندگی قانعت نمی کند
    و تو به اندکی مرگ احتیاج داری

    من گرگ خیالبافی هستم”
    الیاس علوی

  • #5
    Richard Brautigan
    “تو هم به من فکر می‌کنی
    آن‌قدر
    که من به تو؟”
    ریچارد براتیگان

  • #7
    سیدعلی صالحی
    “سنگین از نگفتنم”
    سید علی صالحی

  • #8
    سیدعلی صالحی
    “راستش را بخواهی ری‌را
    یک‌روز پشت همین پرچین
    چشمان یک آهو را بوسیدم
    بعد به من گفتند آهو نبود ”
    سید علی صالحی

  • #10
    الیاس علوی
    “نمی‌توان به لبخندی قانع بود
    نمی‌شود موهایت را دید
    و به باد حسودی نکرد
    گونه‌هایت را دید
    و به گناه نیاندیشید
    و نمی‌شود به تو رسید
    که پاهایت نوجوانند
    و دیوارهایت بلند...

    «من گرگ خیالبافی هستم»”
    الیاس علوی

  • #11
    سیدعلی صالحی
    “چرا به‌یاد نمی‌آورم؟
    همیشه‌ی بودن، با هم بودن نیست
    چرا به‌یاد نمی‌آورم؟
    از هرچه تو را به یاد من می‌آورد، نامی نیست
    باران می‌آمد، گفتی بیا به کوه برویم”
    سید علی صالحی

  • #12
    الیاس علوی
    “می‌خواستی گل‌سرخی برایم بیاوری
    می‌خواستی بخندم
    قاه قاه
    دلم گرفته بود
    و قصه کرد
    رازهای نگفته را
    قهوه ترک نوشیدیم
    تلخ‌تر شدیم
    گریستیم
    های های”
    الیاس علوی

  • #13
    علی رضاقلی
    “تمام روز
    مرا لمس کن
    پشت پنجره ی پیشانی ات
    نفس می کشم
    و تو خنک می شوی
    در رقص کاج
    ورق ها دسته
    این من ام
    آس خاج
    و تو
    طعم ترش این گوجه های سبز
    می مکم تو را
    من بزاق می شوم
    در تو فرو می روم
    و جنین من
    در چشم های تو
    لگد می زند
    به هر چه
    غریبی و تنهایی ست”
    علی رضاقلی, Ali Rezagholi

  • #14
    Aziz Nesin
    “تو نیستی
    این باران بی‌هوده می‌بارد
    ما خیس نخواهیم شد ...

    بی‌هوده این رودخانه بزرگ
    موج برمی‌دارد و می‌درخشد
    ما بر ساحل آن نخواهیم نشست ...

    جاده‌ها که امتداد می‌یابند
    بی‌هوده خود را خسته می‌کنند
    ما با هم در آن‌ها راه نخواهیم رفت ...

    دلتنگی‌ها، غریبی‌ها هم بی‌هوده است
    ما از هم خیلی فاصله داریم
    نخواهیم گریست ...

    بی‌هوده تو را دوست دارم ...
    بی‌هوده زندگی می‌کنم
    این زندگی را قسمت نخواهیم کرد ...”
    عزیز نسین/داود وفایی

  • #15
    احمد شاملو
    “میان آفتاب های همیشه
    زیبائی تو
    لنگری ست -
    نگاهت شکست ستمگری ست -
    و چشمانت با من گفتند
    که فردا
    روز دیگری ست

    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #17
    احمد شاملو
    “چراغی در دست
    چراغی در دلم.
    زنگار روحم را صیقل می زنم
    اینه ئی برابر اینه ات می گذارم
    تا از تو
    ابدیتی بسازم.”
    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #19
    احمد شاملو
    “آنکه مي‌گويد دوست‌ات مي‌دارم
    دل ِ اندُه‌گين ِ شبي‌ست
    که مهتاب‌اش را مي‌جويد.”
    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #23
    حسین پناهی
    “هنوز از اتاق همینگوی بوی باروت میاد
    هنوز هم ادکلن مرلین مونرو نیمه تمام مانده
    و پیرزنان به وقت گذشتن از کف آخرین اتاق مایاکوفسکی دامن خود را جمع می کنند
    یکی می آید به زور
    یکی می رود به انتخاب”
    حسین پناهی

  • #25
    احمد شاملو
    “مرا
    تو
    بی سببی
    نيستی.
    به راستی
    صلت کدام قصيده ای
    ای غزل؟
    ستاره باران جواب کدام سلامی
    به آفتاب
    از دريچه ی تاريک؟

    کلام از نگاه تو شکل می بندد.
    خوشا نظر بازيا که تو آغازمی کنی!”
    احمد شاملو, ابراهیم در آتش

  • #27
    عباس صفاری
    “در تنهايی بود كه پی برديم
    چقدر تنها
    و بی‌كس و كاريم
    نه جگرگوشه‌ای
    نه دوستی
    نه همدمی
    نه خويشاوندی كه كوتاه كند
    جمعه‌های طاقت فرسايمان را”
    عباس صفاری, حکایت ما

  • #28
    “بهار بود
    که آستانه کفش‌های تو را پوشید
    حالا تو با ستاره‌هایی که
    ریشه در خون من دارند
    به خانه آمده‌ای
    می‌خواهی
    برف این همه سال را
    در دلم آب کنی
    که چه؟
    من به رویاهای بلورین عادت کرده‌ام



    فریاد ناصری

  • #29
    “سرت را بالا بگیر
    که سیر همدیگر را نگاه کنیم

    معلوم که نمی‌شود
    شاید تا پاییز دیگر این خیابان
    دلش خواست
    که بزرگ‌تر شود

    گنجشک‌ها روی برف راه می‌روند”
    فریاد ناصری



Rss