“لحظاتی هست
استخوان های اشیاء می پوسد
و فرسودگی از در و دیوار می بارد
لحظاتی هست
نه آواز گنجشک حمل
نه صدایی صمیمی از آن طرف سیم
و نه نگاه مادر در قاب
قانعت نمی کند
زندگی قانعت نمی کند
و تو به اندکی مرگ احتیاج داری
من گرگ خیالبافی هستم”
―
استخوان های اشیاء می پوسد
و فرسودگی از در و دیوار می بارد
لحظاتی هست
نه آواز گنجشک حمل
نه صدایی صمیمی از آن طرف سیم
و نه نگاه مادر در قاب
قانعت نمی کند
زندگی قانعت نمی کند
و تو به اندکی مرگ احتیاج داری
من گرگ خیالبافی هستم”
―
“يكروز بيدار ميشويم (توي يك گفتوگوي خيلي عادي، يا توي رختخواب با كيف ِ نشئهگي ِ يك خواب ِ عميق ِ شبانه، يا روي صندلي با فكري سرگردان در هزارجا، يا پشت فرمان ماشين توي يك راهبندان)، و ميبينيم كه نميخواهيم فكرمان هيچجا برود، نميخواهيم فكر كنيم به چيزهاي نيامده و آمده و كارهاي نكرده و كرده و هرآنچه پيش يا بعد از اين ممكن است اتفاق بيفتد. و اصلا نميخواهيم فكر وجود داشته باشد تا يادمان بيايد كه هنوز هستيم و هنوز خيلي كارها ميشود كرد. ميفهميم ديگر پايينتر از اين، تحملناپذيرتر از اين، ممكن نيست.
بعضيمان يكمرتبه بيدار ميشويم، بعضي آهسته، و بعضي هيچوقت. اما اگر بيدار شويم، ديگر فكر و نظر ديگران هيچ تاثيري در حالمان ندارد. اينكه وقتي ما را ميبينند چشمانشان برق بزند، يا برعكس، پرههاي دماغشان با نفرت باز و بسته شود، هيچ اهميتي ندارد. مهم فقط اين است كه خودمان جلوي آينه كه ميايستيم چه ميبينيم. اگر نتوانيم جلوي آينه بايستيم و به خودمان نگاه كنيم، يا اگر نتوانيم با خيالهامان بازي كنيم، نتوانيم و نخواهيم كه به هيچچيز و هيچكس فكر كنيم، چهكار ميكنيم...؟”
―
بعضيمان يكمرتبه بيدار ميشويم، بعضي آهسته، و بعضي هيچوقت. اما اگر بيدار شويم، ديگر فكر و نظر ديگران هيچ تاثيري در حالمان ندارد. اينكه وقتي ما را ميبينند چشمانشان برق بزند، يا برعكس، پرههاي دماغشان با نفرت باز و بسته شود، هيچ اهميتي ندارد. مهم فقط اين است كه خودمان جلوي آينه كه ميايستيم چه ميبينيم. اگر نتوانيم جلوي آينه بايستيم و به خودمان نگاه كنيم، يا اگر نتوانيم با خيالهامان بازي كنيم، نتوانيم و نخواهيم كه به هيچچيز و هيچكس فكر كنيم، چهكار ميكنيم...؟”
―
“نمیتوان به لبخندی قانع بود
نمیشود موهایت را دید
و به باد حسودی نکرد
گونههایت را دید
و به گناه نیاندیشید
و نمیشود به تو رسید
که پاهایت نوجوانند
و دیوارهایت بلند...
«من گرگ خیالبافی هستم»”
―
نمیشود موهایت را دید
و به باد حسودی نکرد
گونههایت را دید
و به گناه نیاندیشید
و نمیشود به تو رسید
که پاهایت نوجوانند
و دیوارهایت بلند...
«من گرگ خیالبافی هستم»”
―
از دل نرفته ها
— 268 members
— last activity Dec 06, 2023 01:51AM
مجلاتی که روزها و ماه ها و سال ها ی عمرمان را رنگ و معنی داده اند ولی افسوس که زیر شلاق سرکوب و استبداد و سانسور شهید شده اند و به یاد روزنامه نگاران ...more
Best Books
— 289 members
— last activity Apr 23, 2009 03:24PM
Read the best books first, or you may not have a chance to read them all.
حسین سناپور
— 28 members
— last activity Dec 07, 2008 09:42AM
حسین سناپور متولد ۱۳۳۹ نویسنده ایرانی است. سناپور داستاننویسی را از کلاسهای هوشنگ گلشیری آغاز کرد. رمان نیمه غایب نوشته وی از جمله پرفروشترین رمان ...more
مه کامه رحیم زاده
— 14 members
— last activity Feb 21, 2009 02:05AM
مهکامه رحیمزاده متولد 1331 است و داستاننویسی را از سال 68 و کلاسهای هوشنگ گلشیری آغاز کرد. تا کنون رمان "یلدا و رهایی" و مجموعه داستانهای "اتاق ص ...more
عباس صفاری
— 30 members
— last activity Mar 31, 2009 05:55AM
عباس صفاری، شاعر، مترجم و محقق، متولد 1330 است در سال 1976 به لندن رفت و پس از دو سال به امریکا نقل مکان کرد و در رشته گرافیک و تبلیغات به تحصیل پرداخ ...more
amir’s 2024 Year in Books
Take a look at amir’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Polls voted on by amir
Lists liked by amir























