اگر من واقعی بودم نرمی آستین پالتویش را لمس میکردم اصلا شاید به یک قهوه مهمانش میکردم.همیشه زن های مبهم برایم زیبا بوده اند. زن هایی که وقت خوردن قهوه برای چند لحظه توی فنجانشان خیره می مانند انگار که چیزی ذهنشان را خط خطی کرده باشد.
حیف که من واقعی نیستم اما میبینمش.
زن آسوده و چشم و دل سیر به ویترین مغازه ها نگاه میکند و رد میشود. وینگ! جیب پالتویش میلرزد دست میبرد توی جیبش. همان دم سوز سردی میزند. زن سرش را توی یقه پالتویش کمی فرو میکند. گوشی را در می آورد. نگاهی می اندازد و میرود. من میدانم که پیامک ایرانسل است و میدانم که منتظر کسی دیگر بوده اما این را مردمی که برای چند هزارم ثانیه زن را نگاه میکنند و فراموشش میکنند نمیدانند. لابد آن ها با خودشان فکر میکنند چنین زنی حتما یک پیامک تبریک روز زن یا عید فلان و یا حتی تسلیت شهادت بهمان امام یا ...بدستش رسیده.
اما من میدانم که این فقط ایرانسل بوده که چشم های زن را برای لحظه ای به دو دوی هیجان و تشویش انداخته است. برقی که فقط من دیده ام. برقی برای چند لحظه و نه بیشتر.
اگر من واقعی بودم نرمی آستین پالتویش را لمس میکردم اصلا شاید به یک قهوه مهمانش میکردم.همیشه زن های مبهم برایم زیبا بوده اند. زن هایی که وقت خوردن قهوه برای چند لحظه توی فنجانشان خیره می مانند انگار که چیزی ذهنشان را خط خطی کرده باشد.
حیف که من واقعی نیستم اما میبینمش.
زن آسوده و چشم و دل سیر به ویترین مغازه ها نگاه میکند و رد میشود. وینگ! جیب پالتویش میلرزد دست میبرد توی جیبش. همان دم سوز سردی میزند. زن سرش را توی یقه پالتویش کمی فرو میکند. گوشی را در می آورد. نگاهی می اندازد و میرود. من میدانم که پیامک ایرانسل است و میدانم که منتظر کسی دیگر بوده اما این را مردمی که برای چند هزارم ثانیه زن را نگاه میکنند و فراموشش میکنند نمیدانند. لابد آن ها با خودشان فکر میکنند چنین زنی حتما یک پیامک تبریک روز زن یا عید فلان و یا حتی تسلیت شهادت بهمان امام یا ...بدستش رسیده.
اما من میدانم که این فقط ایرانسل بوده که چشم های زن را برای لحظه ای به دو دوی هیجان و تشویش انداخته است.
برقی که فقط من دیده ام.
برقی برای چند لحظه و نه بیشتر.