داستان كوتاه discussion

30 views
نوشته هاي كوتاه > سکانس ناتمام

Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by banafshe (new)

banafshe (banafshe65) | 550 comments افتاده بود روی زمین. زنی که مرده و یخ بسته از ته رود کارون پیداش کرده بودند.

کسی گفت جادوگر پیر سه سال پیش است.کسی که از دهات لب مرز آمده بود در ازای خوراک روزانه بخت جوان ها را باز میکرد و ناگهان گم شده بود.

کسی گفت شاید اصلا زن نباشد ! برای کسری از ثانیه همه ی نگاه ها به جنازه دقیق شد.

پاسبان سیگارش را داد کسی برایش آتش کند.با نوک چکمه مرده را تکان داد و گفت هرکی هست کشته اندش!

و بعد که رغبت جمعیت را دید انگار که آدم مهمی شده باشد لبخند زد و گفت بهش یک عمود آهنی وصل بود که ته رود بماند.بدنش پوسیده و از عمود جدا شده و بالا آمده!غواصها دارند دنبال رد و نشان می گردند!

کسی دستی به ریشش کشید و گفت معصیت آقا معصیت!

جمعیت غمگین رو برگرداندند سمت صورت جنازه.

کسی گفت تکان خورد تکان خورد!
و بعد همه ناگهان عقب رفتند.پاسبان با تردید به جنازه خیره شد.هیچ تکانی در کار نبود.


message 2: by Roshana (new)

Roshana | 53 comments سلام دوست خوبم با اینکه نه مقدمه و نه موخره ای براش نگذاشته بودی ولی لحن داستانگویی آدم رو کنجکاو میکرد که داستان این جنازه یا...؟؟چی بوده. روایت خوبی بود و عنوان هم خیلی مناسب انتخاب شده هنوز منتظرم ببینم سرنوشت قصه چه خواهد بود


message 3: by banafshe (new)

banafshe (banafshe65) | 550 comments مرسی که خوندی.
سرنوشتی نداره عزیزم.صرفا بیان یک واقعه بود.
ناتمام بودنش برای باز گذاشتن تخیل بود.
داستان نبود
نوشته کوتاه بود


message 4: by mohammad (new)

mohammad (irani_1313) | 1523 comments یخ بسته تو کارون؟!!!!!؟
درون مایه ای رو نتونستم بیابم برای این روایت


message 5: by banafshe (new)

banafshe (banafshe65) | 550 comments تو کارون یخ نمیبندن؟
:))))


message 6: by banafshe (new)

banafshe (banafshe65) | 550 comments خب آخه اون فیلم روز سوم که ساخته بودن بازیگراش داشتن از سردی آب یخ میزدن!
یه جنازه نمیتونه سردش بشه؟!کارونم یخ میزنه خو!


back to top