انجمن شعر discussion

166 views
پرسش و پاسخ > هر چه دوست داري با دوست بگو

Comments Showing 1-50 of 104 (104 new)    post a comment »
« previous 1 3

message 1: by Azade, Hazemizade (last edited Nov 04, 2009 01:18PM) (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
عشق چون رختي كهنه بر طناب سرنوشت آويزان است و خاطره هايت چون باد آنرا مي رقصاند






--------------------
دلم گرفته... ديروز رفتم كوه با يه عالمه مناظر قشنگ پاييزي.

دلم پاييزي شد ولي... بخاطر يه صانحه براي يه گروه دانشجويي... يه دخترك جوان... ريزش سنگهاي لغزنده در اثر بارندگي و اصابتش به سرش...و مرگ... كه خبر نميده...

تازه فهميدم صبح كه از خونه هامون ميزنيم بيرون و براي فرداهامون اين همه برنامه داريم...چقدر احتمال هرگز برنگشتنمون زياده.........

دلم گرفته خلاصه... نميدونم از مرگ، از پاييز، از زندگي، از چي؟ نميدونم ولي الان سر در گم هستم
براي بودن و چگونه بودن سر در گم هستم


message 2: by Yasmina (new)

Yasmina | 56 comments ...خدا خیلی عادله که آینده رو بهمون نشون نمیده


message 3: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 176 comments شاید راهش اینه که هیچ برانامه ای مداشته باشیم.
.
.
.
این فقط یه پیشنهاده


message 4: by [deleted user] (new)

آزاده عزیز
اگه این سردرگمی نمی بود بسیاری از نویسنده ها و شاعرها بوجود نمی آمدندو فقط کسایی به این پی می برند که زندگی را درک می کنند...


message 5: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است


message 6: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
و چنین بود که پرسیدم : « کیستی ؟» گفت : « آرزوی تو ، لیک دنیا سرای عشق است . دل دریغ مدار . برتری تو به ملائک در همین درد است ، پس نیک بدار و در انتظار فرشته ایی باش که از قعر گناهان تو می آید ! »؛


message 7: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 395 comments دید شاعرانه ای که نسبت به فلسفه زندگی داری برای من هم زیبا بود ولی یک نکته و آن این که من دو دوستم را در کوه از دست داده ام. برایم خیلی غم انگیز بود ولی کوه هم مثل دریاست. بی انتها، زیبا و ... این را به عنوان یک کوه نورد می گویم.
در بین کوه نوردان رسم است که وقتی قله ای را فتح می کنند، به یاد کسانی که نتوانسته اند بیایند یا دیگر در بین ما نیستند، یک سنگ بر روی دیگری می گذارند تا نشانی باشد از یاد آنها. کار زیبایی است و احساس عجیبی به من می دهد. توصیه می کنم این کار را یک بار امتحان کنید. شاید هم احساس شدیم


message 8: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
قصه اي خواندم كه از تو بگذرم

قصه ام - افسانه شد

من در تو بودن غرق شدم
...


message 9: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 176 comments دلم گرفته
خیلی وقته غم جاشو تو دلم خوش کرده
تقصیر هیچکی نست
تقصیر دلمه
همیشه با غم زودتر اخت می شه
کاش من مثل دلم بودم
.
.
.
کم کم باید یاد بگیرم
که جای غم توی دلمه
چقد سخته بخندم


message 10: by [deleted user] (last edited Oct 17, 2009 08:37AM) (new)

میروم اما
به دل دوست دارمت
نازنین یار !
به خدا می سپارمت


message 11: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es | 53 comments باران که می بارد
تو می آیی !
چشم هایم روی ابرها ماند
باران،چرا نمی باری؟


message 12: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
وقتي تو در سرم هستي چه تفاوت دارد

كلاه بر آن بگذاري يا برداري؟




message 13: by Yasmina (new)

Yasmina | 56 comments تو نباشی ای دوست
کوی با کوچه..خیابان
چه تفاوت دارد


message 14: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
چه جالب!!!!!! خودت هم نميدوني حس ات چيه؟ چطوري توقع داشتي اون مي فهميد و كنارت باقي مي موند؟؟؟؟؟؟


message 15: by Jirjirak324 (new)

Jirjirak324 | 28 comments گريز ِ ابري وُ باران ِ خاطري اي دوست


message 16: by Azade, Hazemizade (last edited Oct 20, 2009 07:38AM) (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
مثل قهوه اي!... تلخ و گرم... نقش هاي زندگيم در تو نشست


message 17: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
ته تنهايي من شكل گوي گردي شده كه هر چقدر هم غمت زير و روم كنه، خاكم كنه، بازم برميگردم به حالت اولم... سر پا ميشم


message 18: by Faeze (last edited Oct 22, 2009 11:35AM) (new)

Faeze | 2 comments مرگ اون دختر دانشجو خیلی متاثرم کرد، خصوصاً وقتی عکسش رو که درست ده دقیقه قبل حادثه تو کوه گرفته بود رو در و دیوار دانشگاهشون دیدم، به شکل عجیبی سرشار از زندگی بود.

دقیقاً منم همین حس رو نسبت به فردا و فرداها پیدا کردم


message 19: by Azade, Hazemizade (last edited Nov 02, 2009 07:31AM) (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
بي دغدغه هاي فردا، براي مردن - زنده ام


message 20: by Mina (new)

Mina (hooman) | 5 comments ديروز پنجره ام رو به دنيا باز مي شد
از امروز ناگزير
پنجره فقط ديوار مي بيند
كه سايه ها در آن مي ميرند
و ماه
هميشه از نيم رخ شيشه اي دور
به خانه مي نگرد
از اين پنجره به بعد
من از دنيا مي ترسم
تو مي گويي تاريك مي بينم
ولي جهان به روشني حرف هاي ما نيست
نه كه فكر كني من پسر آسمانم
كه از آن پنجره تا اين
از معجزه ي سطري گذشته ام
نه كه نه
من همان توام كه شهيد داده ا ي
من همان توام كه شهيد داده اي
من همان توام كه زير ماه مي ميري
شايد عروس مي شوي
من از روشني روزها نمي گويم
از اينكه چيزي براي خنده ندارم
سر به ير حرف مي زنم
هميشه كه نبايد چراغ چهار راه
پيش پايمان سبز شود
گاهي خوب است دير به خانه برسيم
دير از خانه درآييم
از اين چراغ به بعد مي بيني
كسي براي مردن به خيابان نمي آيد
و انگار قرار اين مدار بود
كه زود به خانه برسيم
زود از خانه درآييم
و زندگي را به خانه ببريم
ولي تو همان مني
كه هر روز براي مردن به خيابان
مي آيم
هر روز براي مردن به خانه مي روم ؟
ولي من همان توام كه ته سال
تنگ كوچكي از عيد به خانه مي بري
وقتي ماهي هست
كسي براي زندگي به خانه مي آيد
وقتي ماهي نيست
كسي براي مردن به خانه مي آيد
از امروز ناگزير
پنجره فقط ديوار مي بيند
كه سايه ها در آن مي ميرند
هميشه كه قرار نيست
پنجره رو بهدنيا باز شود
از امروز ناگزير
اين مدار
بر اين قرار مي چرخد
گاهي ته روز
ته فنجان قهوه و نواري كه خالي است
يك پنجره به جايي دور باز مي شود


message 21: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es | 53 comments همیشه عشق
پیش از آنکه ترا به اوج ببرد
هردو پایت را می شکند
و بعد تو می مانی و تنهایی
و بعد به میهمانی ابرها می آیی
.
.
.



message 22: by Azade, Hazemizade (last edited Nov 03, 2009 02:04PM) (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
گاهي يك پنجره، كنج دل من باز مي شود

ولي تو آنقدر دور ايستاده اي

كه فكر مي كني پنجره ها فقط رو به دنيا باز مي شود

و نميداني

قرار دل من

بي مدار

مي چرخد

----
مرسي مينا جان. خيلي لذت بردم


message 23: by Muslim (new)

Muslim Nazemi | 74 comments مرگ پایان کبوتر نیست


(setareh).ساینا ستاره (sainaahmadigmailcom) | 6 comments برای راه های پیرهنت

نقشه ها دارم

......


message 25: by Muslim (new)

Muslim Nazemi | 74 comments نگر تا اين شب خونين سحر كرد
چه خنجرها كه از دلها گذر كرد
زهر خون دلي سروي قد افراشت
زهر سروي تذروي نغمه برداشت
صداي خون در آواز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است


message 26: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
تنها آرزوي من ديدار توست... عزرائيل


message 27: by Jirjirak324 (new)

Jirjirak324 | 28 comments
گلوی مرغ سحر را بریده اند و/هنوز/در اين شط ِ افق
آواز سرخ ِ او/جاري ست...(ه.ا.سايه)



message 28: by [deleted user] (new)

مرگ /ازپنجرهءبسته به من مي نگرد/زندگي ازدم در/قصدرفتن دارد/روحم ازسقف گذر خواهدكرد/درشبي تيره وسرد/تخت/حس خواهدكرد/كه سبك تر شده است/درتنم خرچنگي است/كه مرا مي كاود/خوب ميدانم من/كه تهي خواهم شد/وفروخواهم ريخت/تودهءزشت كريهي شده ام/بچه هايم/ازمن مي ترسند/آشنايانم نيز/به ماقات پرستارجوان آمده اند"عمران صلاحي"-مجموعهءگريه درآب


message 29: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es | 53 comments خوابم من خوابم
تنها می بینم
قلم هست در دستم
در تلاطم امواج سکوت
در رویاهای حضورت
می چرخم...


message 30: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
و سکوت عشق می پیچد در تو
چون طوفان


عقلت را دکل کرده ای که چه؟

بادبانها را دیشب جمع کردم

هر چه کنی در دریای دلم شناوری


message 31: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
چند شبه از مردن مي پرسم...زندگي جواب نداد


message 32: by Babak (new)

Babak Kamkar | 305 comments هیچ چیز جلودارت نبود
نه لحظه های خوش
نه ارامش
نه دریای مواج
تو مشغول مردن ات بودی
نه درختانی که به زیرشان قدم میزدی
نه درختانی که سایه سارت بودند
تو مشغول مردن ات بودی
وقتی که با بچه ها بازی میکردی
مشغول مردن ات بودی

وقتی مینشستی غذا بخوری
وقتی که شب
خیس اشک از خواب پا میشدی و زار میزدی مشغول مردن ات بودی
و هیچ چیز جلودارت نبود
....
مارک استرند


message 33: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
واي باران
باران

شيشهء پنجره را
باران شست

از دل من اما
چه كسي
ياد تو را
خواهد شست


message 34: by Babak (new)

Babak Kamkar | 305 comments چه غم انگیز بود پایان زندگی کودکانه
مثل آهنگ پایانی
حنا دختری در مزرعه
.
.
.
می خواهم برگردم


message 35: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
تو هم به آن بيانديش كه من نمي توانم بيانديشم...


message 36: by Mina (new)

Mina (hooman) | 5 comments --------------------------------------------------------------------------------

این همه گندم، این همه کشتزارهای طلایی، این همه خوشه در باد را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد.
این همه گنج آویخته بر درخت، این همه ریشه در خاک را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد.
این همه مرغ هوا و این همه ماهی دریا، این همه زنده بر زمین را که می خورد؟ آدم است ، آدم است که می خورد.
هر روز و هر شب، هر شب و هر روز زنبیل ها و سفره ها پر می شود، اما آدم گرسنه است. آدم همیشه گرسنه است.
[
دست های میکائیل از رزق پر بود. از هزار خوراک و خوردنی. اما چشم های آدمی همیشه نگران بود. دست هایش خالی و دهانش باز.
میکائیل به خدا گفت: خسته ام ، خسته ام از این آدم ها که هیچ وقت سیر نمی شوند. خدایا چقدر نان لازم است تا آدمی سیر شود؟ چقدر !
خداوند به میکائیل گفت: آنچه آدمی را سیر می کند نان نیست، نور است. تو مامور آن هستی که نان بیاوری. اما نور تنها نزد من است و تا هنگامی که آدمی به جای نور، نان می خورد گرسنه خواهد ماند.
***
میکائیل راز نان و نور را به فرشته ای گفت. و او نیز به فرشته ای دیگر. و هر فرشته به فرشته دیگری تا آنکه همه هفت آسمان این راز را دانستند. تنها آدم بود که نمی دانست. اما رازها سر می روند. پس راز نان و نور هم سر رفت. و آدمی سرانجام دانست که نور از نان بهتر است. پس در جستجوی نور برآمد. در جستجوی هر چراغ و هر فانوس و هر شمع.

اما آدم، همیشه شتاب می کند. برای خوردن نور هم شتاب کرد. و نفهمید نوری که آدمی را سیر می کند نه در فانوس است و نه در شمع. نه در ستاره و نه در ماه.
او ماه را خورد و ستار ها را یکی یکی بلعید. اما باز هم گرسنه بود.
**
خداوند به جبرئیل گفت: سفره ای پهن کن و بر آن کلمه و عشق و هدایت بگذار.
و گفت: هر کس بر سر این سفره بنشیند، سیر خواهد شد.
سفره خدا گسترده شد؛ از این سر جهان تا آن سوی هستی. اما آدم ها آمدند و رفتند. از وسط سفره گذشتند و بر کلمه و عشق و هدایت پا گذاشتند.
آدم ها گرسنه آمدند و گرسنه رفتند. اما گاهی، فقط گاهی کسی بر سر این سفره نشست و لقمه ای نور برداشت. و جهان از برکت همان لقمه روشن شد. و گاهی ، فقط گاهی کسی تکه ای عشق برداشت و جهان از همان تکه عشق رونق گرفت. و گاهی، فقط گاهی کسی جرعه ای از هدایت نوشید و هر که او را دید چنان سرمست شد که تا انتهای بهشت دوید.
***
سفره خدا پهن است اما دور آن هنوز هم چقدر خلوت است.
میکائیل نان قسمت می کند. آدم ها چنگ می زنند و نان ها را از او می ربایند.
میکائیل گریه می کند و می گوید: کاش می دانستید، کاش می دانستید که نور از نان بهتر است.
عرفان نظرآهاري


message 37: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es | 53 comments پنجره ات را باز کن
رو به آسمان
هر رنگی که می خواهد باشد ...
سعی کن
امروز را به جای خورشید
بتابی !


message 38: by Afshin (new)

Afshin Fathollahi (fatal) | 23 comments پنجره ها هم راه به جايي نمي برند
مردان قصه هاي مادر بزرگ در لابه لاي كفن او پوسيده اند


message 39: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 379 comments دلم برات تنگ شده.... فصل ِ قاصدک ها کی می رسه؟


message 40: by Afshin (new)

Afshin Fathollahi (fatal) | 23 comments چه ميخواهي برايم بنويسي مگر من مجال چند اميد و رؤياي سوخته را دارم؟


message 41: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
من نمايش تنهايي ام

پرده نياندازيد

تماشاچيان خلوتم را خواهند ربود



message 42: by Azade, Hazemizade (last edited Dec 05, 2009 02:19AM) (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
سالروز ميلادتون مبارك آقاي حسنلو

با آروزي موفقيت و پيشرفت هاي روز افزون در زندگي زيبايتان


message 43: by Mohammadali, Hasanloo (new)

Mohammadali Hasanloo (09354609059) | 145 comments Mod
ممنون
واقعا خوشحالم کردی
دلم تنگ شده بنویسم
اگر تونستم می نویسم
و......


message 44: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 379 comments مجال ِ همه ی ما، یه نفَسه. همون یه نفَس واسه امیدواری کافیه


message 45: by ArEzO.... (last edited Dec 05, 2009 10:34AM) (new)

ArEzO.... Es | 53 comments وقتی چشمانت را می بندی
نگاهم تنها می ماند...


♥ღ  AIDA  ღ♥ Rodkouli (aiiyiida) | 52 comments حیرانم در کار چرخ زندگی که حتی با نمودن تو میچرخد اما چرا چرخ قلبم بعد رفتنت ایستاد دیگر نبض زندگی من نمیزند؟


message 47: by Azade, Hazemizade (last edited Dec 08, 2009 07:49AM) (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
چون رفتي زندگي تازه كني
برات نمي گريم...
سفرت خوش باد مسافر



message 48: by Babak (new)

Babak Kamkar | 305 comments خسته ام
از قفس های
تقدیر
بابک


♥ღ  AIDA  ღ♥ Rodkouli (aiiyiida) | 52 comments درد تو در درونم هنوز جاری است موجودی بنام عشق که هر روز بزرگتر و بزرگتر میشود اری من آبستن عشقم


message 50: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
بوي ريحان مي آيد از باغچهء كوچك سيارهء تو


« previous 1 3
back to top