Hanie Ghasemy
https://www.goodreads.com/hanie_gh
“بالا بروید پایین بیایید، اصلاً قرآن را بر سر جامعهای پهن کنید، مادام که در آن جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد، و از سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است. تمام چهرهاش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است.”
― بایدها و نبایدها
― بایدها و نبایدها
“Fear is strange. It settles on chests and seeps through skin, through layers of tissue, muscle, and bone, and collects in a soul-size black hole, sucking the joy out of life, the pleasure, the beauty. But not the hope. Somehow, the hope is the only thing resistant to the fear, and it is that hope that makes the next breath possible, the next step, the next tiny act of rebellion, even if that rebellion is simply staying alive.”
― From Sand and Ash
― From Sand and Ash
“...
دلم -دیوانه- بودن با ترا میخواست
سروش آوازها میخواند، مسحورِ شکوهِ شب
ولی مسکین دلم، انگشت خاموشی نِهان بر لب
شنودن با تو را میخواست
به حسرت آنچنان میگفت از "آن شبهای" رویایی
که پنداری نبیند هیچ از "این شبها"
"خوشا"میگفت، با ناخوشترین احوال، سر در چاه تنهایی:
خوشا، دیگر خوشا، آن نازنین شبها!
که ما در بیشههای سبز گیلان میخرامیدیم
و جادوی طبیعت را در افسونِ شبِ جنگل
به زیباتر جمال و جلوه میدیدیم
و اما بیخبر بودیم، با شور شباب و روشنای عشق
که این چندم شب است از ماه؟
و پیش از نیمشب، یا بعد از آن خواهد دمید از کوه؟
و خواهد بود
طلوعش با غروب زهره، یا ظهر زحل همراه؟
چرا که در دل ما آفتاب بیزوالی روز و شب میتافت
و در ما بود و گردِ ما
طوافِ کهکشانها و مدارِ اختران روشنِ هر شب
و از ما و برای ما
طلوعِ طلعتِ روشنترین کوکب
خوشا آن نازنین شبها
و آن شبگردی و شب زندهداریهای دور از خستگی تا صبح
و آن شاباش و گهگاهی نثارِ ابرهای عابرِ خاموش
و گلبارانِ کوکبها
و کوکبها و کوکبها…”
―
دلم -دیوانه- بودن با ترا میخواست
سروش آوازها میخواند، مسحورِ شکوهِ شب
ولی مسکین دلم، انگشت خاموشی نِهان بر لب
شنودن با تو را میخواست
به حسرت آنچنان میگفت از "آن شبهای" رویایی
که پنداری نبیند هیچ از "این شبها"
"خوشا"میگفت، با ناخوشترین احوال، سر در چاه تنهایی:
خوشا، دیگر خوشا، آن نازنین شبها!
که ما در بیشههای سبز گیلان میخرامیدیم
و جادوی طبیعت را در افسونِ شبِ جنگل
به زیباتر جمال و جلوه میدیدیم
و اما بیخبر بودیم، با شور شباب و روشنای عشق
که این چندم شب است از ماه؟
و پیش از نیمشب، یا بعد از آن خواهد دمید از کوه؟
و خواهد بود
طلوعش با غروب زهره، یا ظهر زحل همراه؟
چرا که در دل ما آفتاب بیزوالی روز و شب میتافت
و در ما بود و گردِ ما
طوافِ کهکشانها و مدارِ اختران روشنِ هر شب
و از ما و برای ما
طلوعِ طلعتِ روشنترین کوکب
خوشا آن نازنین شبها
و آن شبگردی و شب زندهداریهای دور از خستگی تا صبح
و آن شاباش و گهگاهی نثارِ ابرهای عابرِ خاموش
و گلبارانِ کوکبها
و کوکبها و کوکبها…”
―
“تو ای دوستدار علی، تو ای دوستدار فاطمه، و تو ای دوستدار حسنین؛ فکر مکن که دوستی تو نسبت به آنها به این است که چیزی نذرشان کنی! مثلا سفره نذرشان کنی، چلچراغ نذرشان کنی... این دوستی آنها نیست. آنها اهل این حرفها نیستند تا دوستیشان به این چیزها باشد. دوستی تو به آنها در کجا نمودار میشود؟ فقط یک جا، و آن رفتار تو، عقیده تو، اندیشه تو، فکر تو و عمل توست. هر قدر عقیده و اندیشه و عملت به اینها نزدیکتر باشد نشانه آن است که دوستی راستین صحیح آنها در تو ریشه دار تر است. محبت اهل بیت و ولایت آنها بازده و ثمرهای جز اطاعت بیشتر خدا و پرهیز بیشتر از معصیت خدا ندارد.”
― ولایت، رهبری، روحانیت
― ولایت، رهبری، روحانیت
“خوف فرزند شک است و شک زاییده شرک و این هرسه ، راهزنان طریق حق اند ...
که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد .”
― فتح خون
که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد .”
― فتح خون
Hanie’s 2024 Year in Books
Take a look at Hanie’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
Favorite Genres
Polls voted on by Hanie
Lists liked by Hanie






















































