“برايم بنويس، چه تنت هست؟ لباست گرم است؟
برايم بنويس، چطوري ميخوابي؟ جايت نرم است؟
برايم بنويس، چه شکلي شده اي؟ هنوز مثل آن وقت ها هستي؟
برايم بنويس، چه کم داري؟ بازوان مرا؟
برايم بنويس، حالت چطور است؟ خوش مي گذرد؟
برايم بنويس، آن ها چه مي کنند؟ دليريت پا برجاست؟
برايم بنويس، چه کار ميکني؟ کارت خوب است؟
برايم بنويس، به چه فکر مي کني؟ به من؟
مسلماً فقط من از تو مي پرسم!
و جواب ها را مي شنوم که از دهان و دستت مي افتند
اگر خسته باشي، نمي توانم
باري از دوشت بردارم.
اگر گرسنه باشي، چيزي ندارم که بخوري.
و بدين سان گويا از جهان ديگري هستم
چنان که انگار فراموشت کرده ام.........”
―
برايم بنويس، چطوري ميخوابي؟ جايت نرم است؟
برايم بنويس، چه شکلي شده اي؟ هنوز مثل آن وقت ها هستي؟
برايم بنويس، چه کم داري؟ بازوان مرا؟
برايم بنويس، حالت چطور است؟ خوش مي گذرد؟
برايم بنويس، آن ها چه مي کنند؟ دليريت پا برجاست؟
برايم بنويس، چه کار ميکني؟ کارت خوب است؟
برايم بنويس، به چه فکر مي کني؟ به من؟
مسلماً فقط من از تو مي پرسم!
و جواب ها را مي شنوم که از دهان و دستت مي افتند
اگر خسته باشي، نمي توانم
باري از دوشت بردارم.
اگر گرسنه باشي، چيزي ندارم که بخوري.
و بدين سان گويا از جهان ديگري هستم
چنان که انگار فراموشت کرده ام.........”
―
“اگر کسی مرا خواست
بگویید: رفته باران ها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد،
بگویید: برای دیدن طوفان ها
رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید:
رفته است تا دیگر بازنگردد...”
―
بگویید: رفته باران ها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد،
بگویید: برای دیدن طوفان ها
رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید:
رفته است تا دیگر بازنگردد...”
―
“بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟
بر کدام مرده ی پنهان می گرید،
این ساز بی زمان؟
در کدام غار بر کدام تاریخ می موید،
این سیم و زه، این پنجه ی نادان؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه ی صافی
زاری بر لقاح شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع بلند نسیم
زاری بر سپیدار سبز بالا بس تلخ است.
بر برکه ی لاجوردین ماهی و باد
چه می کند این مدیحه گوی تباهی؟
مطرب گور خانه به شهر اندر چه می کند،
زیر دریچه های بی گناهی؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد!”
―
بر کدام مرده ی پنهان می گرید،
این ساز بی زمان؟
در کدام غار بر کدام تاریخ می موید،
این سیم و زه، این پنجه ی نادان؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه ی صافی
زاری بر لقاح شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع بلند نسیم
زاری بر سپیدار سبز بالا بس تلخ است.
بر برکه ی لاجوردین ماهی و باد
چه می کند این مدیحه گوی تباهی؟
مطرب گور خانه به شهر اندر چه می کند،
زیر دریچه های بی گناهی؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد!”
―
“مرا دفنِ سراشیبها کنید که تنها
نمی از باران به من رسد اما
سیلابه اش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم”
―
نمی از باران به من رسد اما
سیلابه اش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم”
―
“God damn you to hell, Sir, no, it's indecent, there are limits! In six days, do you hear me, six days, God made the world. Yes Sir, no less Sir, the WORLD! And you are not bloody well capable of making me a pair of trousers in three months!'
'But my dear Sir, my dear Sir, look at the world and look at my TROUSERS!”
― Endgame
'But my dear Sir, my dear Sir, look at the world and look at my TROUSERS!”
― Endgame
Mohsen’s 2024 Year in Books
Take a look at Mohsen’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Polls voted on by Mohsen
Lists liked by Mohsen















