Samira
https://www.goodreads.com/samildk
“You must go on. I can't go on. I'll go on.”
― The Unnamable
― The Unnamable
“ای کاش می توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند”
―
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند”
―
“Yes, I was my father and I was my son, I asked myself questions and answered as best I could, I had it told to me evening after evening, the same old story I knew by heart and couldn't believe, or we walked together, hand in hand, silent, sunk in our worlds, each in his worlds, the hands forgotten in each other. That's how I've held out till now. And this evening again it seems to be working, I'm in my arms, I'm holding myself in my arms, without much tenderness, but faithfully, faithfully. Sleep now, as under that ancient lamp, all twined together, tired out with so much talking, so much listening, so much toil and play.”
― Stories and Texts for Nothing
― Stories and Texts for Nothing
“نه باوری، نه وطنی
جخ امروز
از مادر نزادهام
نه
عمر جهان بر من گذشته است.
نزدیکترین خاطرهام خاطرهی قرنهاست.
بارها به خونمان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دستآوردِ کشتار
نانپارهی بیقاتقِ سفرهی بی برکت ما بود.
اعراب فریبام دادند
برج موریانه را به دستان پر پینهی خویش بر ایشان در گشودم،
مرا و همهگان را بر نطع سیاه نشاندند و
گردن زدند.
نماز گزاردم و قتلعام شدم
که رافضیام دانستند.
نماز گزاردم و قتلعام شدم
که قِرمَطیام دانستند.
آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانمان یکدیگر را بکشیم و
این
کوتاهترین طریق وصول به بهشت بود !
به یاد آر
که تنها دستآوردِ کشتار
جُلپارهی بیقدرِ عورت ما بود.
خوشبینی برادرت ترکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند.
سفاهتِ من چنگیزیان را آواز داد
تو را و همهگان را گردن زدند.
یوغِ ورزا، بر گردنمان نهادند
گاوآهن بر ما بستند
بر گُردهمان نشستند
و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند
که بازماندگان را
هنوز از چشم
خونابه روان است.
کوچ غریب را به یاد آر
از غربتی به غربت دیگر،
تا جستوجوی ایمان
تنها فضیلت ما باشد.
به یاد آر:
تاریخ ما بیقراری بود
نه باوری
نه وطنی.
نه،
جخ امروز
از مادر
نزادهام.”
―
جخ امروز
از مادر نزادهام
نه
عمر جهان بر من گذشته است.
نزدیکترین خاطرهام خاطرهی قرنهاست.
بارها به خونمان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دستآوردِ کشتار
نانپارهی بیقاتقِ سفرهی بی برکت ما بود.
اعراب فریبام دادند
برج موریانه را به دستان پر پینهی خویش بر ایشان در گشودم،
مرا و همهگان را بر نطع سیاه نشاندند و
گردن زدند.
نماز گزاردم و قتلعام شدم
که رافضیام دانستند.
نماز گزاردم و قتلعام شدم
که قِرمَطیام دانستند.
آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانمان یکدیگر را بکشیم و
این
کوتاهترین طریق وصول به بهشت بود !
به یاد آر
که تنها دستآوردِ کشتار
جُلپارهی بیقدرِ عورت ما بود.
خوشبینی برادرت ترکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند.
سفاهتِ من چنگیزیان را آواز داد
تو را و همهگان را گردن زدند.
یوغِ ورزا، بر گردنمان نهادند
گاوآهن بر ما بستند
بر گُردهمان نشستند
و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند
که بازماندگان را
هنوز از چشم
خونابه روان است.
کوچ غریب را به یاد آر
از غربتی به غربت دیگر،
تا جستوجوی ایمان
تنها فضیلت ما باشد.
به یاد آر:
تاریخ ما بیقراری بود
نه باوری
نه وطنی.
نه،
جخ امروز
از مادر
نزادهام.”
―
EpitomeBooks Podcast
— 396 members
— last activity Jun 13, 2022 01:43PM
گروهی برای ارتباط علاقمندان پادکست EpitomeBooks به منظور بحث و تبادل نظر در مورد کتابها راههای شنیدن پادکست: 1- ApplePodcasts: https://apple.co/2CyE ...more
Samira’s 2025 Year in Books
Take a look at Samira’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Polls voted on by Samira
Lists liked by Samira












































