Status Updates From باغ آینه
باغ آینه by
Status Updates Showing 1-30 of 40
Fatemeh Jafari
is on page 103 of 156
عادت جدیدی که پیدا کردم (کردیم) اینه که با رفقا روزانه چند تا شعر میخونیم.
البته امروز چون درس داشتم کم پیش رفتیم
— Nov 24, 2020 03:42AM
Add a comment
البته امروز چون درس داشتم کم پیش رفتیم
Fatemeh Jafari
is on page 90 of 156
فاصله صفحات ۵۰تا ۹۰شعر هایی رو داشت که واقعا از خوندنشون لذت بردم👌
— Nov 23, 2020 03:10AM
Add a comment
Kimia
is on page 18 of 156
"خود نه از امید رستم
نی ز غم،
وین میان
خوش
دست و پایی
میزنم."
کتاب رو باز کردم و با این مواجه شدم، عجب جملهای نه؟
معلومه که قراره تجربهی بینظیری باشه خوندش
بریم ببینیم چی میشه :)
— Nov 22, 2020 09:12AM
Add a comment
نی ز غم،
وین میان
خوش
دست و پایی
میزنم."
کتاب رو باز کردم و با این مواجه شدم، عجب جملهای نه؟
معلومه که قراره تجربهی بینظیری باشه خوندش
بریم ببینیم چی میشه :)
Fatemeh Jafari
is on page 50 of 156
با اینکه قلم شاملو رو دوست دارم ولی تا الان که به صفحهی ۵۰ رسیدم قسمت های کمیش مثل شعر ماهی و تیکه هایی از شعر های دیگه منو علاقهمند کرد
— Nov 18, 2020 03:24AM
Add a comment
Elham Asgari
is on page 68 of 156
نه در رفتن حرکت بود
نه در ماندن سکونی.
— Apr 24, 2020 11:11AM
Add a comment
نه در ماندن سکونی.
Marziye
is on page 129 of 173
در انتهای آسمان خالی، دیواری عظیم فرو ریخته است
و فریاد سرگردان تو
دیگر به سوی تو باز نخواهد گشت...
— Aug 03, 2019 02:29AM
Add a comment
و فریاد سرگردان تو
دیگر به سوی تو باز نخواهد گشت...
Marziye
is on page 127 of 173
در پس ابر و نقاب و پرده، آیا
زمان از نیمروز گذشته است؟
و شب جاودانه آیا
دیگر چندان دور نیست؟
— Aug 03, 2019 02:28AM
Add a comment
زمان از نیمروز گذشته است؟
و شب جاودانه آیا
دیگر چندان دور نیست؟
Marziye
is on page 124 of 173
من
برمیخیزم!
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل میزنم.
آینهیی برابر آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم.
— Aug 03, 2019 02:26AM
Add a comment
برمیخیزم!
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل میزنم.
آینهیی برابر آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم.
Marziye
is on page 97 of 173
بر خاک جدی ایستادم
و خاک، بسان یقینی
استوار بود.
به ستاره شک کردم
و ستاره در اشکِ شک من درخشید.
و آنگاه به خورشید شک کردم که ستارگان را
همچون کنیزکان سپیدرویی
در حرمخانهی پرجلالش نهان میکرد.
دیوارها زندان را محدود میکند،
دیوارها زندان را محدودتر نمیکند.
میان دو زندان
درگاه خانهی تو آستانهی آزادی است،
لیکن در آستانه
تو را
به قبول یکی از این دو
از خود اختیاری نیست.
— Aug 03, 2019 02:24AM
Add a comment
و خاک، بسان یقینی
استوار بود.
به ستاره شک کردم
و ستاره در اشکِ شک من درخشید.
و آنگاه به خورشید شک کردم که ستارگان را
همچون کنیزکان سپیدرویی
در حرمخانهی پرجلالش نهان میکرد.
دیوارها زندان را محدود میکند،
دیوارها زندان را محدودتر نمیکند.
میان دو زندان
درگاه خانهی تو آستانهی آزادی است،
لیکن در آستانه
تو را
به قبول یکی از این دو
از خود اختیاری نیست.
Marziye
is on page 95 of 173
ای مسافر، همدرد من!
به سر منزل یقین اگر فرود آمدهای
دیگر تو را تا به سر منزل شک
جز پرتگاهی ناگزیر
در پیش نیست!
— Aug 03, 2019 02:19AM
Add a comment
به سر منزل یقین اگر فرود آمدهای
دیگر تو را تا به سر منزل شک
جز پرتگاهی ناگزیر
در پیش نیست!
Marziye
is on page 70 of 173
لعنت به شما، که جز عشق جنونآسا
همه چیز این جهان شما جنونآساست!
— Aug 03, 2019 02:17AM
Add a comment
همه چیز این جهان شما جنونآساست!
Marziye
is on page 58 of 173
گر ندارم جنبشی با جای
ور ندارم قصهیی با لب،
گوش با زنگِ غریوی وحشتانگیزم
ای خداوند! از درون شب.
— Aug 03, 2019 02:15AM
Add a comment
ور ندارم قصهیی با لب،
گوش با زنگِ غریوی وحشتانگیزم
ای خداوند! از درون شب.
Marziye
is on page 45 of 173
من فکر میکنم
هرگز نبوده قلب من
اینگونه
گرم و سرخ:
احساس میکنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمهی خورشید
در دلم
میجوشد از یقین؛
[...]
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکههای آینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکههای آینه راهی به من بجو!
[...]
من بانگ برکشیدم از آستان یأس:
"-آه ای یقین یافته، بازت نمینهم!"
— Aug 03, 2019 02:13AM
Add a comment
هرگز نبوده قلب من
اینگونه
گرم و سرخ:
احساس میکنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمهی خورشید
در دلم
میجوشد از یقین؛
[...]
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکههای آینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکههای آینه راهی به من بجو!
[...]
من بانگ برکشیدم از آستان یأس:
"-آه ای یقین یافته، بازت نمینهم!"
Marziye
is on page 44 of 173
مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی، همچو یادی دور
و لغزان، میگذشتم از تراز خاک سرد پست...
— Aug 03, 2019 02:08AM
Add a comment
و لغزان، میگذشتم از تراز خاک سرد پست...
Marziye
is on page 20 of 173
راه شومیاست میزند مطرب
تلخواریست میچکد در جام
اشکواریست میکشد لبخند
ننگواریست میتراشد نام
— Aug 03, 2019 02:00AM
Add a comment
تلخواریست میچکد در جام
اشکواریست میکشد لبخند
ننگواریست میتراشد نام








