Status Updates From نفرین دَفراش (دشت پارسوا، #3)

خانم عزیزی می‌گن استاد مرزبان ،من می‌شنوم اسنیپ

این جلد به قول خارجیها چرخ و فلک احساسات بود.
من این جلد رو خیلی بیشتر از دو جلد دیگه دوست داشتم‌چون‌نمیدونم که مریم عزیزی اون زمانی که داشت این جلد رو می نوشت چه حسی داشت ولی میدونم با عشق نوشته این کتاب رو.

«چه بلایی از این عظیم‌تر که بچه‌ی من با همه‌تون قهر باشه؟!»
لعنتی، آبتین هنوزم شخصیت موردعلاقه‌مه :))

يه اصطلاحى وجود داره در كتاب فلسفه رشته ما، به نام "حيرت فلسفى". به معنى اصليش كار ندارم، اما وضعيتى كه توش اين حالت بوجود مياد شباهت خيلى عجيبى داره به حس من موقع خوندن فصل اول اين كتاب.

اگر واقعاً فكر ميكنيد من اونقدرى سِلف كنترل دارم كه بلافاصله كتاب بعد رو شروع نميكنم، خيلى خيلى نسبت به من لطف داريد :))

نمیخوام تموم بشه ولی نمیتونم نخونم!!