Status Updates From مي ليالي إيزيس كوبيا
مي ليالي إيزيس كوبيا by
Status Updates Showing 1-30 of 855
Dalia
is 60% done
لا شيء في هذا الشرق الذي أَخفق في كلّ شيء، حتى في أن يكون هو. خسر شرقيَّتَه، وأَخفق في أن يكون غربًا...
— Jun 27, 2025 04:21PM
Add a comment
Dalia
is 40% done
الحياة في النهاية ليست ما يظنُّه فينا الآخرون، حتى ولو كانوا صادقين، لكن ما نصنعه بها نحن...
— Jun 27, 2025 04:33AM
Add a comment
Sahar
is finished
اول کار نویسنده کاری میکنه که ما فکر میکنم داریم نوشتههای مَی زیاده در عصفوریه رو میخونیم. ولی درواقع اعرج اومده بر اساس اونا و تحقیقاتش یک رمان نوشته. بخشی نوشتههای می هستن و بخشی رو خود اعرج نوشته.
اما سوال بیجواب من اینکه آیا کامی کلودل و مَی زیاده باهم در ارتباط بودن یا این هم در راستای پیشبرد رمان بوده؟ خیلی برای من تکاندهنده بود که فهمیدم این دو نفر در یک زمان، در دو فرهنگ متفاوت اسیر یک سرنوشت تلخ بودن.
— Apr 14, 2025 09:14AM
Add a comment
اما سوال بیجواب من اینکه آیا کامی کلودل و مَی زیاده باهم در ارتباط بودن یا این هم در راستای پیشبرد رمان بوده؟ خیلی برای من تکاندهنده بود که فهمیدم این دو نفر در یک زمان، در دو فرهنگ متفاوت اسیر یک سرنوشت تلخ بودن.
Sahar
is on page 140 of 262
"آرزو داشتم از صمیم قلب به او بگویم: «بابا، بگذار به حالِ خودم باشم. من آزاد به دنیا آمدهام، بر خاکی آزاد. مطمئن باش هرگز جز زندگی را نخواهم گزید.»
زندگی به تنهایی، با تمامی حقایق و توهماتش، تنها شرط و عشق یگانهی من بود. وقتی گاهی خودم را بازخوانی میکنم چیزی به اندازه زندگی و آزادی مرا به خود جذب نمیکند."
زندگی و آزادی💙
— Apr 05, 2025 06:38AM
Add a comment
زندگی به تنهایی، با تمامی حقایق و توهماتش، تنها شرط و عشق یگانهی من بود. وقتی گاهی خودم را بازخوانی میکنم چیزی به اندازه زندگی و آزادی مرا به خود جذب نمیکند."
زندگی و آزادی💙
Sahar
is on page 66 of 262
«چقدر احمق بودم که فکر میکردم زنی بزرگ و بینظیرم! حالا دیگر چیزی جز زنی ناتوان در مقابل قوانین زورگویانهی مردان نیستم. آن همه فضل و دانش در این گنداب طمع و زشتی به چهکار میآید؟ هیچ! چه فایده دارد در جامعهای که هر لحظه از عقبماندگی سیراب میشود و خود را از درون میخورد، فرهیخته باشی؟»
— Mar 25, 2025 02:25AM
Add a comment
Sahar
is on page 37 of 262
توی مقدمه کتاب از جستجوی چندین ساله برای پیدا کردنِ دستنوشتههای مَی زیاده در آسایشگاه روانی عصفوریه میگه. خویشاوندن مَی زیاده برای چپاول ثروت خانوادگیش به ناحق اون رو به عصفوریه میفرستن(و خیلی از روشنفکران اون زمان هم مشوق این کار میشن تا مَی رو از جامعه حذف کنن.) یک جایی نهایتا این دستنوشتهها پیدا میشه. توی صفحات اول نوشته دارن به جهنم عصفوریه میبرنش ولی بعضی کلمات پاک شده. انگار که گریه میکرده و مینوشته...
— Mar 24, 2025 05:17AM
Add a comment
Sahar
is on page 37 of 262
توی مقدمه کتاب از جستجوی چندین ساله برای پیدا کردنِ دستنوشتههای مَی زیاده در آسایشگاه روانی عصفوریه میگه. خویشاوندن مَی زیاده برای چپاول ثروت خانوادگیش به ناحق اون رو به عصفوریه میفرستن(و خیلی از روشنفکران اون زمان هم مشوق این کار میشن تا مَی رو از جامعه حذف کنن.) یک جایی نهایتا این دستنوشتهها پیدا میشه. توی صفحات اول نوشته دارن به جهنم عصفوریه میبرنش ولی بعضی کلمات پاک شده. انگار که گریه میکرده و مینوشته...
— Mar 24, 2025 05:17AM
Add a comment
Sahar
is on page 14 of 262
اولین باری که این کتاب رو ورق زدم و صفحات اولش رو خوندم، متوجه شباهت سرنوشت مَی زیاده، نویسنده عرب با کامی کلودل، پیکرتراش فرانسوی شدم. دو زن استثنایی و خارج از عرف و روال جامعه که از این بابت هزینه هنگفتی پرداختن.
اومدم جلوتر و دیدم کتاب با نقل قولی از کامی کلودل شروع میشه:
«میگویی خدا هوای ستمدیدگان را دارد و دلرحم است... خدایت چه پاسخی دارد به کسی که بیگناهی را رها میکند تا در آسایشگاه روانی بپوسد؟»
— Mar 17, 2025 01:31PM
Add a comment
اومدم جلوتر و دیدم کتاب با نقل قولی از کامی کلودل شروع میشه:
«میگویی خدا هوای ستمدیدگان را دارد و دلرحم است... خدایت چه پاسخی دارد به کسی که بیگناهی را رها میکند تا در آسایشگاه روانی بپوسد؟»









