اولین روزها از خواب که بیدار میشدم بدترین لحظات را میگذراندم. بعد از فراموشیِ خواب میدیدم که مادرم پشتِ سماور نیست. صدایش را نمیشنوم و نگاهش مراقب من نیست. یک بار به مهرانگیز گفتم صبحها خیلی سخت است. گفت مگر وقتهای دیگر راحت است؟!
-سوگ مادر؛
شاهرخ مسکوب
— Oct 30, 2025 06:34AM
Add a comment