من میدانستم که نومیدی هست، اما نمیدانستم یعنی چه. من هم مثل همه خیال میکردم که نومیدی بیماری روح است. اما نه، بدن زجر میکشد. پوست تنم، سینهام، دست و پایم درد میکند. سرم خالی است و دلم به هم میخورد. و از همه بدتر این طعمی است که در دهنم است. نه خون است، نه مرگ و نه تب، اما همهی اینها با هم. کافی است که زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه شود و از همهی موجودات نفرت کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن!...
— Jun 25, 2022 01:47AM
Add a comment