Diana > Recent Status Updates

من اسم‌هاتون رو تا زمانی که لازم باشه به یاد می‌سپرم،
سونیا، سونیا، سونیا.

از اون روزی که به من قول دادی جنگ چیز بدیه و به زودی تموم می‌شه و به‌جاش آزادی می‌آد، زیاد نگذشته. حالا جنگ تموم شده اما من هنوز توی زندانم. هنوزم به من می‌گی آواز نخون، حرف نزن، رویا نبین. بهم می‌گی خفه‌ شو سیمونه، خفه شو.

چرا هنوز با لهجه‌ی عربی با ما حرف می‌زنی؟

Is this بهشت?

Wow Diderot did know about mommy issues

اقا نمیخوام آخرین برونته‌م تموم شه

موسیو، من متوجه نکته‌ای شده‌ام. کسانی که فقط برای تفریح و لذت کنار هم جمع می‌شوند، هیچ‌وقت به اندازه‌ی کسانی که با هم کار می‌کنند و حتی با هم سختی می‌کشند نمی‌توانند یکدیگر را دوست داشته باشند یا محترم بشمارند.

I like my charlotte bronte raw

دعوا و مرافعه‌ی علنی خیلی کم بود، اما بدگویی و خبرچینی و غیبت رواج داشت.

My last Brontë novel😭

تابستانی را به یاد می‌آورم که حالم بهتر بود.

کوه کارهایی که احساس می‌کردم باید انجام دهم سر به فلک زده بود، و با این همه در هیچ مورد کار چندانی از دستم برنمی‌آمد، و زمان همچنان مرا در امتداد مسیرش می‌کشاند. ما همه گرو‌گان‌های زمان هستیم. همه‌ی ما تعداد دقیقه‌ها و ساعت‌های یکسانی برای زندگی در یک روز داریم و با این حال من احساس نمی‌کردم که سهم مساوی گرفته‌ام.

افسوس، ضربه‌ی روحی کار خودش را کرده بود. بخشی از وجودش به این جمع‌بندی رسید که بلوغ هیچ تغییری در سرنوشت فلاکت‌بارش به وجود نیاورده است‌.

that is because they are somehow expecting Helen to be (as indeed she is in Homer and elsewhere) a beautiful object. In sappho's account, she is a subject, not an object. She happens to be beautiful, to be sure, but she is an active subject in pursuit of what she desires, what she regards as the most beautiful thing on the earth.

Is this funking play about us?

امشب بیدار می‌مونم و می‌خونمش. از املی نوتومب خیلی خوشم اومده

قلم نویسنده‌ش چندان به دلم نمی‌شینه که ممکنه بخاطر ترجمه باشه، اما ایده‌ها و داستان‌هاش فوق‌العاده‌ن و آرزو می‌کردم نویسنده‌های بیشتری با این جهان ذهنی خاص داشتیم

وقتی از من حرف می‌زد احساس می‌کردم درمورد شخصی خرابکار حرف می‌زند و کافی بود به یکی از وسایلش دست‌ بزنم تا اون آن را در سبد رخت چرک یا سطل زباله بيندازد.

I don't want to turn everything gay but everything IS GAY. it's about gay men guys

اونا باید بدونن برای چی دارن می‌جنگن. اونا فقط یه مشت شایعه شنیدن، ببرشون جایی که بتونن خرابی‌هایی که فرانسوی‌ها از خودشون به جا گذاشتن رو ببینن. وقتی ضجه‌های زن‌ها رو دیدن بهشون سلاح‌هایی بده که بلد باشن ازش استفاده کنن.

اون فکر می‌کنه من دوست‌داشتنی‌ام، چون فقط صورت و گردن و سرم رو دیده. خوبه، اما تنم. اگه لباس تنم نباشه؟

اما، خانم پرایر، شما می‌دانید که سپری کردن زمان اسمش زندگی نیست. من در خانه‌ی کشیشی زمان را سپری می‌کنم. ساعت‌ها و روزها می‌گذرند، و من به طریقی این ساعت‌ها و روزها را پشت سر می‌گذارم، اما زندگی نمی‌کنم. بله، حیات دارم، اما لذت چندانی نمی‌برم.

بگذار جریان رود ما رو با خودش ببره.

امشب میخونمش

داستانش هنوز شروع نشده