Reza > Recent Status Updates

ترجمه روان سروش حبیبی، این حس رو می‌ده که این کتاب ترجمه نیست و نویسنده به فارسی نوشته. چقدر چشم‌نوازه متن، بدون درگیری فکری اینکه غلط‌های املایی و نگارشی رو در حین خوندن ببینی. استفاده از دایره گسترده‌ای از کلمات، خواندنش رو شیرین می‌کنه.
چرا ما این‌قدر آدم کاربلد کم داریم؟

142 - اورسولا گفت: شما این بازی وحشتناک را خیلي جدی گرفته‌اید و البته حق دارید چون وظیفه شماست، ولی فراموش نکنید که ما تا وقتی جان در بدن داریم و مادر شما هستیم هرچقدر هم شورش طلب باشید، حق داریم با اولین بی‌احترامی شلوارتان را پایین بکشیم و با شلاق یه جانتان بیفتیم.

نقش اورسولا در کلیت داستان

اورسولا شکوه می‌کرد که «همه‌شان سر و ته یک کرباسند؛ تا وقتی بچه هستند خوش‌رفتار و مطیع و باادبند، انگار مگس هم نمی‌توانند بکشند، اما تا ریش درمی‌آورند خرابکاری می‌کنند.

[به هنگام مرگ خوزه آرکادیو بوئندیا] متوجه شدند که از آسمان گل‌های کوچک زردرنگی فرومی‌بارد. باران گل تمام شب به صورت طوفانی آرام، بر سر شهر بارید...

رفتار آمارنتا در قبال کسانی که بهش علاقه می‌ورزند جالبه. اینکه در آتش شور و اشتیاق برای نزدیک شدن. می‌سوزه ولی وقتی پیترو کرسپی و بعد سرهنگ خریلندو مارکز ازش خواستگاری می‌کنند جواب رد می‌ده. گویی بیشتر از وصال، شور و اشتیاق عشق براش جذبه داره