درماندگی. دیگر ادامه زندگی ممکن نیست.موجهای درد همچون ابرهای سپیدی که پس از توفان و تندر دیوانه وار در آسمان پخش و پلا میشوند بیرحمانه خودشان را به دلم میکوبند. شور سهمگینی، که بایستی نامش دلهره باشد، دلم را آنچنان میچلاند که اشکم در بیاید نبضم را به پت پت میاندازد و راه نفسم را میبندد . گاه و بیگاه همه چیز جلوی چشمانم تیره و تار میشود. حس میکنم جانم از سر انگشتانم به بیرون تراوش میکند.
— May 01, 2024 05:38PM
Add a comment