Faezeh’s Reviews > خانه ادریسیها > Status Update

اوکی این فصل احساساتیم کرد.. :)

آخرای کتابم و باهاش اون طور که باید اخت نشدم.
بنظرم خود نویسنده نذاشت؛ نذاشت بیشتر از یه مقداری نزدیک اون خونه و آدم هاش بشم. البته این دو سه فصل با تعریف کردن گذشته ی آدم هاش یه دو سه تا دری باز کرد ولی خب..
این فصلم که فقط پا شستن:)

“رکسانا زندگی کن! هیچ چیز برابر با آن نیست.”

بعضی وقتا میگم شاید درد همه ی زندگیه؛ که بعدش نفس راحت بهت بچسبه.

توی کتاب دوم قرار بر اینه که فقط با داستان و تعریف ها جلو برم؛ دست از درک تک تک آدمها بکشم. دنبال سیاه و سفید نگردم و خاکستری ببینم.

کتاب اول تموم. و من هنوز گیجم تو این خونه.