مجید اسطیری’s Reviews > جزیره سرگردانی > Status Update

مجید اسطیری
مجید اسطیری is on page 44 of 326
از اصطلاح بار امانت خوشم مي آيد. هم مولوي و حافظ و هم ديگران درباره اش سخن گفته اند، معلوم است كه همه شان از قرآن كريم گرفته اند. واقعاً بار امانت چيست كه آسمان و زمين و كوه‌ها بر دوش نگرفتند و انسان پذيرفت؟ آيا انسان از ناداني قبولش كرد؟ و همين جهالت باعث شد به فضل و علم دست يابد؟ و اين ظلم كه بر خود كرد از همه عدل‌ها برتر بود؟ عده اي گويند كه بار امانت اندوه است. چرا كه خداوند انسان را از گلي شبيه گل سفالگرن آفريد.
Apr 30, 2025 11:11PM
جزیره سرگردانی

4 likes ·  flag

مجید’s Previous Updates

مجید اسطیری
مجید اسطیری is on page 222 of 326
سیمین دانشور در را گشود. هستی را که دید گفت: ترا در آسمان می جستم در زمین پیدا کردم. هستی به اتاق نشیمن آمد. گرام روشن بود و سیتار «راوی شانکار» را پخش می کرد. سیمین سیگاری به لب داشت. هیزمی در بخاری دیواری انداخت و به آتش ور رفت. گفت «تجریش را دوست دارم چون که میتوانم کوهها را دم دستم ببینم. میتوانم از آنها بالا بروم. پایم در تماس با سنگ است. پایم بالا رونده است، سنگ پذیرا . اما هر دو یکی میشوند. مثل ازدواج است.»
May 28, 2025 03:40AM
جزیره سرگردانی


مجید اسطیری
مجید اسطیری is on page 155 of 326
هستي نامه را گرفت. خط مراد را شناخت. با اين حال به امضاي نامه نگاه كرد: بكتاش .م
ــ به داد ما برس. هر چه پول در خانه داري بياور. اگر با پسرك بيايي كه نشاني را مي داند. وگرنه به تاكسي بگو: حلبي آباد، شهر حلب، بيست متري منصور، شهباز جنوبي. بپرس خانه فاطمه سبزواري. به راننده بگو مدد كار اجتماعي هستي.

...
همین جایی که ما الآن زندگی میکنیم اون موقع حلبی آباد بوده 😐
May 13, 2025 12:03AM
جزیره سرگردانی


مجید اسطیری
مجید اسطیری is on page 144 of 326
هستي گفت:
ــ به جلال آل احمد بي حد علاقمند بودم و هستم. مردي بود كه طيف داشت. چطوري بگويم، هاله...
سليم گفت: كاريزما
هستي ادامه داد:
ــ اما آدم تمام عقايد را حتي از معشوقش، دربست قبول نمي كند. زنش سيمين از ايدئولوژي زدگي
حرف مي زند. مي گويد برداشت درست سياسي داشتن بله، اما ايدئولوژي زده بودن نه، از هر نوعش
.
May 10, 2025 08:27AM
جزیره سرگردانی


مجید اسطیری
مجید اسطیری is on page 111 of 326
"تهران یک شهر خاکستری یا قهوه ای است. شبیه کتابخانه ای است پر از کتابهای پراکنده‌ی فهرست نشده. نه فهرست الفبایی دارد و نه فهرست موضوعی. در این کتابخانه گل و گشاد، از صور قبيحه و الفيه شلفیه و امیرارسلان گرفته تا کتابهای فلسفی وعرفانی و دیوان حافظ و مولوی و قرآن کریم ریخته شده. شهر مرکزیت ندارد. هیچ چیزش جای خودش نیست. خانه ها و آب انبارها خراب شده، جایش پاساژ و انبار کالا ساخته اند. شهر دیوارهای بلند"
May 07, 2025 01:41AM
جزیره سرگردانی


مجید اسطیری
مجید اسطیری is on page 66 of 326
خوب پيرزن، حالا خودت ماندي و كله خشك خودت. بارها شنيده ام كه تنهايي صفت خدا ست، خوب، اين صفت به خدا مي‌برازد و بس. من هم كه بنده اي از بندگان اويم طاقت مي آورم. مگر خدا مرا به صورت خود نيافريده؟ مگر نور خود را در دلم به وديعه نگذاشته؟ اين حرف ها فقط براي سر كلاس خوب است؟ مگر سارتر نگفت: من مبارزه مي كنم پس هستم؟ پس من هم مبارزه مي كنم. با همه چيز با پيري با كمر درد با پا درد. از چه مي ترسم؟
May 04, 2025 01:38AM
جزیره سرگردانی


مجید اسطیری
مجید اسطیری is on page 33 of 326
آواز یک پرنده صبح‌خوان از جایی به گوش رسید و گنجشک‌ها شادمان از میان برگ‌های سوزنی کاج جوابش را دادند. درباره بهار کنکاش داشتند. خورشید حالا با درخت یاس بنفش که زیر پنجره بود سر به سر می‌گذاشت و می‌گفت: «بی ما عیش ها کرده ای، جوانه هم که زده‌ای!» هستی اندیشید: ناگهان روی می‌دهد، مثل معجزه.
درخت‌های لخت با مکیدن شیره زمین و روح آفتاب و مهتاب زندگی دوباره می‌یابند. یک روز صبح می‌بینی لباس هایشان تمام و کمال آماده است.
Apr 30, 2025 09:54PM
جزیره سرگردانی


مجید اسطیری
مجید اسطیری is on page 11 of 326
نور از شیشه پنجره پشت پلک های «هستی» افتاد و ستاره‌ای در دلش چشمک زد. پا شد در تخت خوابش نشست. زمین و زمان روشن بود. یک آن مثل همه خوش‌باورها باور کرد که روز از دل ظلمات، مثل آب حیات از درون تاریکی، زاده شد. اما نور تنها یک لحظه پایید. صبح اول از دروغ خود سیاه‌روی شده بود. گلوله‌های پنبه آغشته به موم را از گوش‌هایش درآورد و خرناسه مادربزرگ را که در تخت مقابل خوابیده‌بود با تاریکی به هم آمیخت. تاریکی و صدا...
Apr 30, 2025 01:34AM
جزیره سرگردانی


No comments have been added yet.