Sara’s Reviews > انتری که لوطیاش مرده بود و داستانهای دیگر > Status Update
Sara
is 38% done
دم در ایستاده بود و به لباسهای رنگارنگ زنها که خیابان را رنگ آمیزی کرده بودند نگاه میکرد. اینهم یک خوبی تابستان است، که لباس نازک پوشیدن زنها را یک پله به برهنگی نزدیک میکند. زنها و دخترها و بچهها با لباسهای رنگ و وارنگ میگذشتند و آمیرزا محمودخان از دیدن آنها لذت میبرد. اما او هیچوقت خیال بد به دلش راه نمی داد. چونکه خودش دو دختر نو رسیده و ملوس داشت که اینجور فکرها را از سر او بیرون میکرد.
— Oct 08, 2025 03:26AM
3 likes · Like flag
Sara’s Previous Updates
Sara
is 51% done
واقعا که هرچی خوبی در حقت بکنن انگار نکردن. من دارم فداکاری میکنم و میخوام زنده زنده بخورمت تا دوستیمو بت نشون بدم. مگه نمی دونی اگه نخورمت لاشت میمونه رو زمین اونوخت لاشخورا میخورنت؟ گذشته از این وختی که مردی دیگه گوشتت بو میگیره و ناخوشم میکنه.
این را گفت و زنده زنده شکم دوست خود را دریدو دل و جگر او را داغ داغ بلعید.
نتیجه اخلاقی این حکایت به ما تعلیم میدهد که یا گیاهخوار باشیم؛ یا هیچگاه گوشت مانده نخوریم.
— Oct 08, 2025 08:54AM
این را گفت و زنده زنده شکم دوست خود را دریدو دل و جگر او را داغ داغ بلعید.
نتیجه اخلاقی این حکایت به ما تعلیم میدهد که یا گیاهخوار باشیم؛ یا هیچگاه گوشت مانده نخوریم.

