نازنینا’s Reviews > تماماً مخصوص > Status Update
نازنینا
is on page 103 of 422
دوّمین سالگرد مهسا و درد خواندن:
«آستین پری توی دستم بود، نیرویی به من نهیب میزد فرار کن، نیرویی مرا میخکوب میکرد بمان و نظاره کن، و تا آمدم به خودم بجنبم یکی قنداق تفنگش را در جناق سینهی دختر شکست، بعد از جایی دور صدای رگبار بلند شد.
صدای شکستن دندههای آن دختر و فریاد جگرخراشش نفسم را بند آورد: مامان!»
— Sep 15, 2024 01:54AM
«آستین پری توی دستم بود، نیرویی به من نهیب میزد فرار کن، نیرویی مرا میخکوب میکرد بمان و نظاره کن، و تا آمدم به خودم بجنبم یکی قنداق تفنگش را در جناق سینهی دختر شکست، بعد از جایی دور صدای رگبار بلند شد.
صدای شکستن دندههای آن دختر و فریاد جگرخراشش نفسم را بند آورد: مامان!»
14 likes · Like flag

