فریدون سه پسر داشت Quotes
فریدون سه پسر داشت
by
عباس معروفی3,111 ratings, 4.01 average rating, 356 reviews
فریدون سه پسر داشت Quotes
Showing 1-14 of 14
“میبینی؟ مثل ستاره پخشمان کردهاند توی این صفحه سیاه که هر کداممان جایی برای خودمان سوسو بزنیم که مثلا هستیم. اما نمیدانیم در کدام منظومه میچرخیم، برای چی میچرخیم، و چقدر میچرخیم”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
“سرزمین من کجاست ؟ من کجایی ام ؟ از کجا به کجا پرتاب شدم ؟ تو به من بگو، برادر! اصلاً چرا این
جوری شدیم ؟ ما انقلاب کردیم ، اما انگار منفجر شدیم . یک تکه مان رفت زیر خاک . یک تکه مان میراث خوار
شد، افتاده است به دزدی گرگی ، هرجا بوی پول بیاید سرمایه گذاری می کند، با دادستا ن انقلاب شریک شده
که در جزیره ی کیش پاساژ بزند، حالا هم دارد مبلیران ورشکسته را می خرد تا آباد کند. یک تکه مان به
بغداد افتاد، تا زنده بود عربی بلغور می کرد، چریک های سالخورده را به صف می کشید و از میلیشیای
خواهران سان می دید. آخرش توی بیابان ها جوری لت و پارش کردند که انگار گرگ او را دریده . آره ، گرگ
او را درید.”
― فریدون سه پسر داشت
جوری شدیم ؟ ما انقلاب کردیم ، اما انگار منفجر شدیم . یک تکه مان رفت زیر خاک . یک تکه مان میراث خوار
شد، افتاده است به دزدی گرگی ، هرجا بوی پول بیاید سرمایه گذاری می کند، با دادستا ن انقلاب شریک شده
که در جزیره ی کیش پاساژ بزند، حالا هم دارد مبلیران ورشکسته را می خرد تا آباد کند. یک تکه مان به
بغداد افتاد، تا زنده بود عربی بلغور می کرد، چریک های سالخورده را به صف می کشید و از میلیشیای
خواهران سان می دید. آخرش توی بیابان ها جوری لت و پارش کردند که انگار گرگ او را دریده . آره ، گرگ
او را درید.”
― فریدون سه پسر داشت
“ناصر گفت: الاغ ! تو باید بفهمی که اعدام اصلاً کار خلافی است . تو چه کار به محاکمه و گناه داری؟
- یعنی تو معتقدی که حالا اگر دری به تخته خورد و قدرت به دست اپوزیسیون افتاد نباید این آخوندهای ناکس را به تیر چراغ برق آویزان کرد؟
- اولاً کدام اپوزیسیون ؟ ثانیاً تیر چراغ برق را برای روشنایی شهر ساخته اند، نه برای آویزان کردن گناهکاران . ثالثاً چرا اعدام ؟ پس تو چه فرقی با لاجوردی جلاد داری ؟ گندش را درآورده اید، همه تان سروته یک کرباسید و ویلچرش را برد کنار پنجر ه و دیگر به بحث ادامه نداد. خیابان را تماشا می کرد.”
― فریدون سه پسر داشت
- یعنی تو معتقدی که حالا اگر دری به تخته خورد و قدرت به دست اپوزیسیون افتاد نباید این آخوندهای ناکس را به تیر چراغ برق آویزان کرد؟
- اولاً کدام اپوزیسیون ؟ ثانیاً تیر چراغ برق را برای روشنایی شهر ساخته اند، نه برای آویزان کردن گناهکاران . ثالثاً چرا اعدام ؟ پس تو چه فرقی با لاجوردی جلاد داری ؟ گندش را درآورده اید، همه تان سروته یک کرباسید و ویلچرش را برد کنار پنجر ه و دیگر به بحث ادامه نداد. خیابان را تماشا می کرد.”
― فریدون سه پسر داشت
“همیشه یک جای دل تنگ است، غمی گوشهی خندهات کمین کرده مثل ابر سیاه دارد از یک سوی آسمان پیش میآید که ویرانت کند. نم اشکی گوشهی چشم میماند برای روز مبادا، یا میماند که همیشه باشد.”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
“آرسن لوپن بود، ولی بامزه بود. آدمی که بتواند خودش را سالم و عاقل جا بزند و رفیق ش را چهل وهشت ساعت در بیمارستان روانی اسیر کند، یک نابغه است .
گفت: قورباغه ! می دانی چی شد؟ یک شب احساس کردم خداوندگار زمین و زمان منم . همه چیز زیر بال و پر من است ، اگر پشه ای در آن سر دنیا ویز ویز می کرد می شنیدم . اصلاً یک جوری شده بودم که حالا نمی توانم برات بگویم . به رفیقم گفتم من خدای تو هستم . گفت هستی که هستی ، لِک میش اَ م آرش . گفتم هالت دی کلاپ ه، زانو بز ن. و این جوری جلوش سینه سپر کردم . گفتم زانو بزن . گفت نمی زنم ، و من با مشت زدم توی
صورتش . بیهوش شد و وسط آشپزخانه افتاد. بعد فکر کردم به زنش تجاوز کنم، نشد. زنش پاچه ورمالیده ای بود که نگو. جیغ و داد میکرد. خوب من داشتم باهاش سر و کله میزدم که شوهرش از پشت با چوب کلفتی خواباند توی کمرم . نفسم برید و دلغشه گرفتم . بعدش نمی دانم چه بلایی سرم آمد، فقط یادم هست که وقتی رفیقم مرا به اینجا آورد، به مسؤول پذیرش گفتم: آقای برادران آلکسیانا، این رفیق من حالش اصلاً خوش نیست ، میخواست به زن من تجاوز کند. و همه ی داستان را وارونه تعریف کردم . رفیقم چهل وهشت ساعت به
جای من اینجا بود و من دور و بر خانه اش تلاش می کردم که یک جوری بروم تو و با زنش بخوابم . امّا نشد. گیر افتادم . خوشت آمد، مجید قورباغه؟”
― فریدون سه پسر داشت
گفت: قورباغه ! می دانی چی شد؟ یک شب احساس کردم خداوندگار زمین و زمان منم . همه چیز زیر بال و پر من است ، اگر پشه ای در آن سر دنیا ویز ویز می کرد می شنیدم . اصلاً یک جوری شده بودم که حالا نمی توانم برات بگویم . به رفیقم گفتم من خدای تو هستم . گفت هستی که هستی ، لِک میش اَ م آرش . گفتم هالت دی کلاپ ه، زانو بز ن. و این جوری جلوش سینه سپر کردم . گفتم زانو بزن . گفت نمی زنم ، و من با مشت زدم توی
صورتش . بیهوش شد و وسط آشپزخانه افتاد. بعد فکر کردم به زنش تجاوز کنم، نشد. زنش پاچه ورمالیده ای بود که نگو. جیغ و داد میکرد. خوب من داشتم باهاش سر و کله میزدم که شوهرش از پشت با چوب کلفتی خواباند توی کمرم . نفسم برید و دلغشه گرفتم . بعدش نمی دانم چه بلایی سرم آمد، فقط یادم هست که وقتی رفیقم مرا به اینجا آورد، به مسؤول پذیرش گفتم: آقای برادران آلکسیانا، این رفیق من حالش اصلاً خوش نیست ، میخواست به زن من تجاوز کند. و همه ی داستان را وارونه تعریف کردم . رفیقم چهل وهشت ساعت به
جای من اینجا بود و من دور و بر خانه اش تلاش می کردم که یک جوری بروم تو و با زنش بخوابم . امّا نشد. گیر افتادم . خوشت آمد، مجید قورباغه؟”
― فریدون سه پسر داشت
“مرگ، آزمایشی است مشرف به یک زندگی دوزخی. خوابی است پس از یک روز پرحادثه و غمبار که به دروغی بزرگ شباهت دارد.”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
“کشوری که زیر قدرت پلیس اداره شود اما هیچوقت تو پلیسش را نبینی، خیلی مقتدر است.”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
“ای لعنت به این بیکاری، آدم را پوک میکند، بیغیرت میکند، محو میکند، و به محفظهای شیشهای پرتاب میکند که نمیفهمی هویت اجتماعی نداری.”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
“به امید فردا روزمان را شب میکنیم و هیچوقت یادمان نمیماند که فردا همین امروز است.”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
“سالهاست کسی را مسخره نکردهام. دلم میخواهد عبدالناصر ناصری از قبر در آید، سُر و مُر و گنده
بیاید جلو من بایستد و بگوید: مجید، یارو را داشته باش. و یک سکه دو ریالی روی ناخنش بگذارد و پر بدهد به طرف یارو. آنوقت میدیدی که سه نفر با هم دولا میشدند تا سکه را از روی زمین بردارند. خدا فرستاده برادر، تقسیم کنید. امّا اگر تا صور اسرافیل هم دو را بر سه تقسیم کنید به جایی نمیرسید. من هم به جایی
نرسیده ام. غربت و تنهایی به من یاد داده که حرف آقای توبیاس واگنر را درک کنم.”
― فریدون سه پسر داشت
بیاید جلو من بایستد و بگوید: مجید، یارو را داشته باش. و یک سکه دو ریالی روی ناخنش بگذارد و پر بدهد به طرف یارو. آنوقت میدیدی که سه نفر با هم دولا میشدند تا سکه را از روی زمین بردارند. خدا فرستاده برادر، تقسیم کنید. امّا اگر تا صور اسرافیل هم دو را بر سه تقسیم کنید به جایی نمیرسید. من هم به جایی
نرسیده ام. غربت و تنهایی به من یاد داده که حرف آقای توبیاس واگنر را درک کنم.”
― فریدون سه پسر داشت
“وقتی دود سیگارش را به پنجره فوت میکرد گفت: من یک آلمانی اصیل هستم که لقب فون دارم. هرمان فون اشنایدر.
به فارسی گفتم: به تخمم.”
― فریدون سه پسر داشت
به فارسی گفتم: به تخمم.”
― فریدون سه پسر داشت
“چرا همیشه یک جای زندگی گندیده است و کاری هم نمیشود کرد؟”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
“دنبال چیزی میگردیم که نمیدانیم چیست، یا میدانیم و میترسیم بگوییم، اسمش را گذاشتهایم فردا.”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
“به آلمانی که حرف میزنی حالتی در صدایت نیست، نه غمی، نه غم بادی، ای مردهشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همه هستیاش میآید بالا، آدم رو میشود. حرف که میزنی خودت را تعریف میکنی.”
― فریدون سه پسر داشت
― فریدون سه پسر داشت
